سخنرانی منتشر نشده از شهید دکتر بهشتی به مناسبت ماه مبارک رمضان
آنجا که از مأذنهها صدای الله اکبر بلند شده اما خود آن مأذنه و مناره ای که از او صدای الله اکبر بلند است خود او بر تقوا ساخته نشده «لمَسجِدُ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوي مِنْ اَوَلِ یَوْمٍ»[1] نیست. گویندۀ این الله اکبر، الله اکبر را به زبان می گوید در حالی که روحش در برابر غیر خدا به مراتب بیشتر خاضع است تا در برابر خدا. به طوری که برای گفتن همان الله اکبر هم اگر ماهانه با او قرارداد نبندند الله اکبر را نمی گوید… آنجا که قرآن میخوانند، قرآن تلاوت می کنند، حتی باسوز و گداز، اما در کنار همان قرآن خواندن، به کسانی که محتوا و روح قرآن را مورد تجاوز قرار دادهاند، دعا می کنند، آنجا معلوم است قرآن اصالت ندارد. آنجا که مناجات می کنند، راز و نیاز با خدا می کنند، اما این راز و نیاز و مناجات همراه است با گرایش و حمایت از ستمگر، معلوم می شود این راز و نیاز و مناجات روح ندارد.
روش اصولی و همیشگی اسلام شناسان و شخصیت های خودساخته و معتقد به روش تربیتی اسلام در برابر مخالفان همواره این بوده که با استدلال به مصاف سوالات و شک و تردیدهای مخالفان خود بروند و بکوشند گوش خوبی برای شنیدن سخن مخالفان اسلام و آموزه های اسلامی باشند. این نعمتی است که خداوند به نزدیک ترین قارئان و گرویدگان به مکتب خود بخشیده و هرگز از ایشان دریغ نداشته است تا پیام مذهب را هرچه صاف تر و زلال تر و صحیح تر و کامل تر به مخاطبان مخالف و موافق آن برسانند. سوگمندانه عصر ما زمانه عسرت این طایفه و قلت این قبیله بوده و باید با چراغ به دنبال اسلام شناسان و حاملان اصیل مکتب روان می شدی تا مگر شخصیتی را می یافتی که تازه، اگر دانش داشت، اهل روش و بینش نبود و اگر هر دو را داشت اخلاق نداشت و بالعکس این راه. به گواه مخالفان و موافقان، بهشتی از آن معدود بود که از صاف ترین دل ها و بازترین گوش ها نسبت به گفتار و کردار مخالفین و منتقدین اسلام و ایدئولوژی اسلامی بهره داشت. این متن که مناسبتش قرین با آغاز ماه مبارک رمضان است؛ به یکی از زیباترین وجوه، بیانگر این خصلت ناب و تکرار نشدنی شهید آیت الله دکتر بهشتی است که می کوشد تا در سخنرانی که در جمعی با عقاید متنوع و حتی مخالف خود ایراد کرده، به دقیق ترین شکل انتقادات خود بر مارکسیسم را بیان کند و به روشنی نشان دهد که همیشه می توان به شکلی واقعی و به دور از دروغ و تعارف و ریاکاری های معمول روزگار ما، نکات صحت و سلامت و قوت یک مکتب، اندیشه و فرد را در کنار کژی ها و نکات منفی و ضعف آن دید و به بررسی آن پرداخت نه رد و قهر و حذف یا آشتی و پرده پوشی و پنهان کاری و … آن. بهشتی در این سخنرانی همچنین به شیوه ای واضح، شایستگی و لزوم استفاده و بهره مندی از تکنولوژی و تمدن و شروط استفاده از آن که همانا، بهره مندی علمی و سواد و دانش لازم برای استفاده از تکنولوژی روز است را به مخاطبان خود می گوید و از سوی دیگر به شکلی صریح فاصله و تمایز قرائت و اخلاق ناب اسلامی را با ریاکاری مذهبی و دین فروشی مکارانه و مزورانه نشان می دهد. آنجا که رفتار مذهبی و تیپ مذهبی اساسا در خدمت زور و قدرت حاکم در می آید و از رسالت و مغز خود تهی می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين والصلاۀ والسلام علي جميع انبيائه و رسله و عَلي سَيدنا خاتِم النبّيين و عَلي الائمه الهداه من اهل بيته والخيره من آله و صحبه والسلام علينا و علي عبادالله الصالحين
ماه مبارك
یکی از موارد مناسب برای تبریک، «حلول ماه مبارک رمضان» است. متأسفانه در میان ما کمتر معمول است که آغاز این ماه مبارک را به یکدیگر تبریک بگوییم. ولی در جامعة بزرگ اسلامی خوشبختانه این سنت هست و به مناسبت آغاز رمضان، همچون یک عید بزرگ، اوراق تبریک برای یکدیگر میفرستند. در برخوردها هم به یکدیگر تبریک میگویند. جالب اینجاست که کلمۀ «ماه مبارک» اصلا برای همین ماه مبارک است. رمضان، در میان ما از قدیم معمول بوده اما فراموش کردیم که «مبارک» و «تبریک» از یک ریشه است. اگر ماه «مبارک» است، حلولش و آغازش «تبریک» هم دارد. به هر حال شروع این ماه پر ارج را به همۀ دوستان تبریک میگویم. امیدوارم ماه پر برکتی باشد برای همۀ ما. بزرگترین برکتش، پیراستن و دور کردن یا کاستن آلودگیها از جانمان و از خلقیاتمان است. اگر ماه رمضان بیاید و بگذرد و اخلاق ما، همان اخلاق ناپسندی باشد که داشتیم، ماه کم برکتی براي ما بوده است. بزرگترین برکت این ماه را از آن غفلت نکنیم، برکتی که با توجه و هوشیاری ما، و با سعی و کوشش ما، بدست میآید. هرچند متأسفانه ما، نمیدانم چرا اینطور بار آمدهایم، همیشه جویای برکتهای بیتلاش و بیکوشش هستیم و با این گرایش غلطی که در مورد برکت و برکت دادن خدا، در فکرمان به وجود آمده است از خیلی از برکات الهی محروم میمانیم
این ماه باید برای همۀ ما، ماه «مراقبه»، مواظب خود بودن، به حساب خود رسیدن، باشد. فکر خوبی است؛ سحرها که شاید به انگیزۀ غذا خوردن و سحری خوردن و شاید هم به انگیزههایی بالاتر از آن به هر حال، برطبق اجبار یا عادت بیدار هستیم، فرصتی است که بیش از ایام سال به خودمان برسیم. روزها به جای ساعت نهار که غذا میخوردیم، در صدد باشیم غذای روحی بیشتری کسب کنیم، و این غذای روحی، حسابرسی خودمان باشد. من توصیه نمیکنم که این حسابرسیها شدید باشد، چون تب تند، زود عرقش درميآيد. ولی توصیه میکنم که این حسابرسی اجمالاً در کار باشد. مراقبت ما از خودمان در رمضان و غیر رمضان فرق بکند و باز معنی این مطلب این نیست که در غیر ماه رمضان، یازده ماه را در غفلت بگذرانیم به امید این که ماه رمضان هشیار بمانیم. نه، همیشه در برنامههای گوناگون زندگی، ایام و ساعتهایی، به برخی از برنامهها، بیشتر ارتباط پیدا میکند. مثلاً با این که انسان هر روز خوب است خود را تمیز کند، هر روز خوب است خانه خود را تمیز کند. هر روز خوب است که به نظافت لباس و لوازم کار بپردازد. طبعاً جمعهها و روزهای تعطیل، فرصت بیشتری است که مقدار بیشتری به تنظیف خودمان، خانهمان، لوازم زندگیمان بپردازیم. پرداختن روز جمعه به نظافت، معنایش این نیست که روزهای دیگر به کلی از نظافت غافل میمانیم. معنایش این است که آنچه در جریان زندگی روزمره به آن نمیرسیم در باب نظافت، روز «جمعه» تدارک کنیم. در این مورد هم این که عرض میشود در ماه رمضان مراقب خویشتن باشیم، برايمان ماه «مراقبه» باشد، هرگز به این معني نیست که در ایام سال حق داریم به کلی از وضع خود غافل بمانیم و در غفلت به سر ببریم. بلکه معنایش این است که چون زندگی سالانه به هر حال، فرصتهای رسیدن به خود را به اندازۀ کافی ممکن است در اختیارمان نگذارد.
روزه
این ماه را اختصاص بدهیم به رسیدگی بیشتر به خودمان، تا ماه «مبارک» و پربرکت برایمان باشد.
آیۀ کریمهای که در زمینۀ تشريع روزه آمده با نهایت صراحت همین نکته را گوشزد میکند: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ، لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ، اَیَّاماً مَعْدُودَاتٍ»
[2] «بر شما روزه مقدر شده همانطور که بر پیشینییان شما مقدر شده بود با این هدف که شاید شما به راه تقوا درآیید، آدمهای باپروا بشوید، آدمهایی که مبالات پیدا میکنند. از لاابالیگری در بیایید آدم با مبالات بشوید». «تقوا» یعنی مبالات. پروای از انحراف و گناه، و این روحیه که انسان در حالت پروای از انحراف و گناه باشد این همان تقواست و این همان نتیجهای است که در این ماه باید به آن برسیم و این همان برکت بزرگ این ماه است.
بحث تفصیلی ما ایجاب میکند که از آیۀ کریمۀ «لَّایَتَّخِذِ وَ الْمُؤْمِنُونَ الکَافِرِینَ اَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ»
[3] شروع کنیم ولی دربارۀ یکی از آیاتی که قبلاً تلاوت و تفسیر شده سؤالی رسیده که این سؤال ایجاب میکرد یک بحث مستقل را. قبلاً قرار بود جلسۀ گذشته این سؤال مطرح شود گویا من در انتظار طرح سؤال از طرف سؤال کننده بودم و سؤال کننده در انتظار طرح جواب از طرف من، و به هر حال قرار شد که این هفته این سؤال را مطرح کنیم و پاسخ بدهیم. نمیدانم آیا سؤال کننده که تشریف دارند، حاضرند خودشان سؤال را طرح کنند یا من سؤال را طرح کنم.
قسط و عدل
- سؤالی که طرح شده دربارۀ این آیة کریمه است: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِایاتِ اللَهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّنَ بِغَیْرِ َحقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ، فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ اَلِیمٍ» یا آیة بعد «اُولَئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أََعْمَالُهُمْ فِیالدُّنْیا وَ الْاَخِرَۀِ وَ مَا لَهُم مِنّ نَّاصِرِینَ»[4]. ترجمۀ آیه این است: «کسانی که به آیات خدا کفر میورزند و پیامبران را به ناحق میکشند، و آن دسته از مردم را که به قسط و عدل و داد دعوت میکنند، میکشند، به آنها نوید شکنجهای دردناک ده. آنهایند که کارهایشان در دنیا و آخرت پوچ و بینتیجه و بیثمر است و یار و یاوری ندارند.»
در آن آیة اول یک مطلبی آمده: کسانی که به آیات خدا کفر میورزند و پیامبران را به ناحق میکشند و آن دسته از مردم را که به قسط و عدل و داد دعوت میکنند و دستور و فرمان میدهند، میکشند. این سؤال مطرح شده است که آیا این آیۀ قرآن که با صراحت و شدت، کشندگان آمرین به قسط را ملامت میکند، قاتلان مردمی را که به قسط و عدالت دعوت میکنند و طرفداران عدالت اجتماعی را میکشند. این طرفداران عدالت اجتماعی، مخصوص است به کسانی که به خدا و پیامبر و روز جزا، ایمان داشته باشند؛ یا شامل کسانی است که طرفدار عدالت اجتماعی هستند، هر چند به خدا و پیامبر و روز جزا ایمان ندارند، آنها را هم شامل میشود. به عبارت دیگر آیا این آیه ناظر به قاتلان مردم مؤمن به خدا و پیامبر و معادی که امر به قسط میکنند و از عدالت اجتماعی حمایت میکنند، است یا ماتریالیستی که، مادی فکر کند، به خدا و روز رستاخیز و وحی و نبوت معتقد نیست، اما در راه برقراری عدالت اجتماعی مبارزه میکند، نیز مشمول این آیه هست. این سؤال مطرح شده در این بحث هم یک سؤال ابتدایی نیست. انگیزۀ سؤالکننده از طرح این سؤال این است که در این آیه، عدهای اینطور نظر دادهاند که این آیۀ قرآن، میخواهد کشندگان و قاتلان آمران به قسط را مورد حمله قرار دهد. این آمر به قسط، اعم است، میخواهد الهی باشد میخواهد مادی. یعنی اين تفسیر و توجیه قبلاً شده و سؤال کننده در حقیقت این را سؤال میکند که آیا همینطور است، این آیه عمومیت دارد یا نه؟
شاید در میان برادران و خواهرانی که اينجا تشریف دارند، طرفداران هر دو نوع بینش و تفسیر در آیه وجود داشته باشد. و آنچه به عنوان بحث امشب عرض میشود نه ابطال هر دو نظر است، و نه تأیید هر دو نظر، و نه صلح و آشتی میان هر دو نظر. هیچ کدام نیست، نه میگوییم هر دو باطل است، نه میگوییم هر دو حق است، نه میخواهیم میانشان آشتی بدهیم. بلکه بیان يك مطلب اصیلِ اسلامیِ قرآنی است، که خودبهخود، مقدار و درصد صحت و سقم هر یک از دو نظر را روشن میکند و خودبهخود به طرفداران هر یک از دو نظر، این فرصت را میدهد که در شناختِ حقیقتِ مطلب، خواه با آن تعبیر و خواه با این تعبیر، با بینشی عمیقتر و روشنتر بیندیشند.
ابتدا ببینیم «قسط» در قرآن به چه معنی آمده است. جالب است که فعل این کلمه و خود این کلمه با اندکی تغییر شکل، در دو معنای متضاد در زبان عربی به کار میرود و مشتقات این کلمه، چه به معنی اول و چه به معنی دوم در قرآن آمده است. «قَسَطَ»، که فعل ثلاثی مجرد این ریشه است، به دو معنی به کار رفته است. یکی به معنی «عدالت ورزید»، یکی به معنی «ستمگری» کرد. «قَسَطَ» هم به معنی ستمگری کرد آمده است، هم به معنی «عدالت به خرج داد». یعنی کلمه از کلمات متضاد و اضداد است.
در زبان عربی کلماتی که این وضع را دارند زیاد داریم که از اضداد هستند، در دو معنی متضاد به کار میروند. اتفاقاً خود ریشه «عدل» هم به همین معنی است. عدل هم به معنای، عَدَلَ به معنای «عدالت به خرج داد» به کار میرود، و عَدَلَ به معنای «از راه حق منحرف شد» به کار میرود. منتها با دو وضع مختلف. «عَدَلَ عَدلاً» یعنی عدالت به خرج داد. «عَدَلَ عُدولا» یعنی عدول کرد. یعنی از راه حق منحرف شد. «قَسَطَ قِسطَاَ» یعنی عدالت به خرج داد. «قَسَطَ قَسطَاً و قُسوطَاً» یعنی ظلم کرد، ستم کرد. البته بیشتر در زبان عربی از این ریشه «اَقسَطَ» به معنی عدالت به خرج داد به کار رفته است و «قَسَطَ» به معنی ظلم به خرج داد. «قِسط» به معنی عدل، «قَسط» به معنی ظلم. در قرآن در سورۀ جن «وَاَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكانوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً»
[5] «قاسِطون اینها هیزم دوزخ بودند». قاسط یعنی ظالم، ستمگر، منحرف از حق. مُقسِطین «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»
[6] «عدالت را رعایت کنید که خدا عدالتگران را دوست دارد». در قرآن هم مشتقات کلمه به هر دو معنی آمده است.
آنچه ما در این آیه داریم «قِسط» است که به معنی «عدل و داد» و رعایت حدود و حقوق و قوانین و موازین است. به احتمال قوی کلمۀ «قِسطاس» که در عربی به معنای «ترازو» است با قِسط ریشۀ مشترک دارد. «قسطاس» یعنی وسیلۀ اعمال عدالت در وزن کردن و سنجیدن و اندازهگیری کردن. قسط یعنی روي میزان زندگی کردن، یعنی میزان زندگی کن. در قرآن، در یک آیه، خیلی روشنتر، روی قسط تکیه شده. اول برویم سراغ این آیه: «لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»
[7] «ما پیامبران خود را با دلایلی روشنگر فرستادیم، با آنها کتاب و میزان و وسیلۀ سنجش حق و باطل فرستادیم تا مردم با استفاده از رهبری پیامبران و هدایت کتاب و میزان، قسط و عدل را به پا دارند». هدف از اعزام پیامبران، ارسال رسل، و انزال کتب، چيست؟ اینکه مردم به پا دارندۀ قسط باشند. اما این آیه خیلی لطیف است. نمیگوید «لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبَیِّنَاتِ وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَکُونَ اَمرُ النّاس بِالْقِسْطِ» تا کار مردم همینطور خود به خود روی عدل و داد باشد. یعنی پیغمبر که مرد، کتاب که مرد، قرآن که مرد دیگر خود به خود به برکت پیغمبر و قرآن و کتاب، کار مردم روی میزان بیاید. چنین چیزی نمیگوید. میگوید کتاب و پیامبر و میزان، وسیله و ابزاری است. فقط بستگی دارد به اینکه مردمي وجود داشته باشند كه اين ابزار را به كار ببرند يا نه. خودتان میدانید كامپيوتر چقدر در حساب قوی است. این را تا برایش برنامهریزی نکنید و فوت و فنش و کاربردش را یاد نگیرید و به کارش نیندازید، دو دوتا را هم نمیگوید چهارتا. ماشین خیلی عالی است. اما در دست مردمی که توانایی و هنر و لیاقت و کارایی برای استفاده از اين ماشین را داشته باشند، میتواند محاسبات سنگین را آسان کند. وگرنه یک دانشآموز سال ششم ریاضی (که دیگر حالا ششم ریاضی یعنی هیچی، پر در مقابل ریاضیات امروز) موقعی که میخواهد مسائل ریاضی را که دبیر داده است حل بکند میگوید من که کلافه شدم. اگر برود سراغ کامپیوتر و در گوشش بگوید بالا غیرتی جواب این مسئله را به من بگو، نمیتواند هیچ جوابی بهش بدهد. اگر فکر کند که این ماشین پر ارجِ پرکارِ پرثمرِ میتواند کمترین گرهای از کار او بگشاید، اشتباه کرده است. این ماشین باید به دست کسی که خیلی معلوماتش از ديد ریاضی بیشتر، و ورزیدگیاش در این رشته به خصوص، فراوانتر باشد، به کار بیفتد تا بتواند دردی از این دانشآموز یا محصل دیگری دوا کند.
قرآن، اسلام، پیامبر، کتاب، سنت، دین، از دید این آیة کریمة قرآن، همین است. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْط» وسیلهای است که مردم با استفاده از آن، قسط و عدل و داد را سرپا کنند. یعنی قسط یک جایی افتاده حالا باید زیر بالش را گرفت، بلندش کرد، سرپا نگهش داشت، تا پرتو افکنی داشته باشد. تا مردم به عدل و داد بپردازند.
ولی به هر حال این آیه میگوید پیامبر، کتاب، شرع و قانون چه است؟ وسیله و ابزاری است برای برپا داشتن قسط و عدل و داد. معلوم میشود رابطة قسط و عدل و داد، با دین و پیامبر و کتاب اینقدر نزدیک و اینقدر زیاد است، که اینها را یکی میکند. «دین» یعنی «عدل»، عدل یعنی دین. هرجا دیدید میگویند دین و اسلام هست و عدالت اجتماعی نیست، بدانید دین اسلامش قلابی است. خوب این طرف چطور؟ هرجا میگویند، عدل هست، عدالت اجتماعی هست، اما خدا نیست، پیوند بشر با بینهایت وابدیت فراموش شده است. آنجا چه؟ رفقای ما عادت دارند آن اولی را زود جواب میدهند. هرجا میگوییم اسلام هست، قرآن هست، دین هست، خدا هست، عدالت نیست، بدانید دین و اسلامش، کتابش، همه چیزش قلابی است. این را زود جواب میدهیم. حالا این یکی را پرسیدم جواب دهید؟ من سؤال میکنم. هرجا میگوییم عدالت اجتماعی هست، عدل هست، قسط هست، اما خدا نیست، پیوند بشر با بینهایت نیست، اندیشیدن بشر به زندگی جاودانی، نیست، تکامل روحی و معنوی نیست، آیا آنجا عدل هست یا نه؟ نه، پس آن هم عدلش ناقص است، ناتمام است. یکجایش خلل دارد. اگر ما بخواهیم واقعاً روي ديد قرآن بایستیم، قسط و عدل و عدالت با آن معنای گستردهاش، با دین چنان نزدیکند که گویی دونامند روی یک معنی. چطور؟ در این طرف قضیه، مطلب روشن است. دیگر این سالها آنقدر گفته شده است که وقتی انسان میگوید گویی تکرار مکرراتي است که صدها بار تکرار شده است. ولی چون میخواهیم در این جلسه اين دو تا را با هم بسنجیم خیلی فشرده تکرار میکنم. آنجا که از مأذنهها صدای الله اکبر بلند شده اما خود آن مأذنه و منارهای که از او صدای الله اکبر بلند است خود او بر تقوا ساخته نشده «لمَسجِدُ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوي مِنْ اَوَلِ یَوْمٍ»
[8] نیست. گویندۀ این الله اکبر، الله اکبر را به زبان میگوید در حالی که روحش در برابر غیر خدا به مراتب بیشتر خاضع است تا در برابر خدا. به طوری که برای گفتن همان الله اکبر هم اگر ماهانه با او قرارداد نبندند الله اکبر را نمیگوید. اگر یک «طَیِّبَ الله و احسنت» بهش نگویند الله اکبر را همچین با شور و حرارت نمیگوید. اگر برایش دست نزنند، دربارۀ حق و خدا صحبت گرم و داغ نمیکند. آنجا که قرآن میخوانند، قرآن تلاوت میکنند، حتی باسوز و گداز، اما در کنار همان قرآن خواندن، به کسانی که محتوا و روح قرآن را مورد تجاوز قرار دادهاند، دعا میکنند، آنجا معلوم است قرآن اصالت ندارد. آنجا که مناجات میکنند، راز و نیاز با خدا میکنند، اما این راز و نیاز و مناجات همراه است با گرایش و حمایت از ستمگر، معلوم میشود این راز و نیاز و مناجات روح ندارد. اینها خیلی روشن است. آنجا که نام قرآن، شعار قرآن، عبارات قرآن، تابلوهای زیبای قرآن هست و روح قرآن نیست، خوب پیداست که در اینجا دین و قرآنش اصالت خودش را از دست داده است. در روایاتی که در مورد آخر الزمان آمده این قدر در مورد این مطلب آمده است.
اجمال مطلب چند نمونهاش را آن هفته اشاره کردم. در بحث هفتۀ گذشتۀمان عرض کردم میبینید که یک انسانی میآید کاخی پر زر و زیور از مال حرام و پولی که از راه تجاوز به حقوق دیگران بدست آورده است، میسازد و بعد بالاترش، سرش یا با کاشی یا با چیز دیگری میزند «هَذَا مِن فَضلِ رَبی»
[9] این از بخشایش خدای من است. یا «ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يؤتيهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ»
[10] «این بخشایش خداست، دیگر به هر کس بخواهد میدهد». خدا هم که بخشایشش بزرگ است نهایت ندارد. اینها که معلوم است که همهاش سوء استفاده از قرآن و سوء استفاده از مذهب و سوء استفاده از شعارهای پاک الهی است. اینها روشن است. هرجا حقایق قرآنی نباشد، عدالت نباشد، و قرآن باشد، خوانندۀ قرآن باشد، مروج قرآن باشد، پیداست در این خواندن و ترويج خللی و دغلي هست. این روشن است و اما آنجا که چیزی به نام «عدالت اقتصادی» و «عدالت اجتماعی» باشد، همۀ شکمها سیرند، شکم گرسنهای وجود ندارد. همۀ بیماران درمان میشوند، بیمار بدون پزشک و دارو وجود ندارد. همۀ انسانها مسکنی و مأوايي دارند انسان بیمسکنی پیدا نمیشود. همۀ انسانها پوشاک دارند، انسان بدون لباس که سرما او را بلرزاند یا گرما او را بسوزاند، وجود ندارد. اینها هست. اما انسان این اجتماع از بالا تا پایین، بالاخره آخرین درجۀ تفکر و اندیشهاش این است که خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، هم برای من و هم برای دیگران باشد. ببینیم انسانیت انسان این جامعه، تا چه اندازه مورد توجه قرار گرفته است؟ ببینیم آیا خواستهای اصیل انسانی انسان این جامعه، مورد تجاوز قرار نگرفته است؟ در آن جامعهها، انسانهایی از نظر خواستهها و نیازهای اولیه، در پوشاک، در خوراک، در مسکن، در بهداشت مورد تجاوز قرار میگرفتند. انسان گرسنه فراوان بود. فراوانی انسان گرسنه در یک جامعه، نشانۀ آن است که در این جامعه به همۀ انسانها رسیدگی نمیشود. فراوانی انسانهای برهنه در یک جامعه، نشانۀ آن است که در این جامعه به همۀ انسانها رسیدگی نمیشود. فراوانی انسانهای بیمار بدون طبیب و دارو نشانۀ آن است که همۀ انسانها در این جامعه مورد توجه نیستند. جامعهای که در او عدل و داد و قسط باشد نیست. معلوم است. قبول است، درست است. بودن انسانهای بیمسکن و بیجا و مکانی که ویلان و سرگردانند و باید درکنار خیابانها در سرما و گرما بخوابند و برخیزند، نشانۀ آن است که در این جامعه به حقوق انسانها تجاوز میشود و حقوق آنها رعایت نمیشود. این روشن. ولی آیا نیازهای یک انسان همین است؟ اگر قرار شد انسان در کنار این نیازها، نیازمندیهای اصیل و پر ارج دیگر هم داشته باشد و در یک نظام و در یک جامعه به آن نیازمندیهای اصیل دیگر، اصلاً توجه نشود و نه تنها توجه نشود، بلکه آن نیازمندیها کوبانده هم بشود، آیا نمیشود گفت آنجا هم به قسمتی از نیازهای انسان تجاوز میشود؟ اگر انسان – باز من صحبت از مولوی میکنم میترسم آقایان خیال کنند که من آن درویشی مولوی را از اول تا آخرش میخواهم تعریف کنم، نه – براستی آن موجودی است که مولوی در آن شعر زیبایش از او یاد میکند و میگوید:
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جـداییهـا شکـایـت میکند
کـز نیسـتـان تـا مــرا ببريدهاند
از نـفیـرم مـرد و زن نــالیدهاند
اگر راستی انسان مرغ باغ ملکوت است، نه از عالم خاک، اگر براستی انسان موجودی است که در او «نفس الرحمان»، «روحالله» دمیده شده است، اگر براستی انسان موجودی است که گرایش به سوی آن کمال بینهایت و ابدیت، لازمۀ ذات اوست، و بعد ما در یک فرهنگ، در یک نظامِ عقیده و عمل، در یک نظام اجتماعی، این نیاز، این بُعد از هستی انسان را، به کلی کنار گذاشتیم و حتی كوبانديم و به آن انسان گفتیم یادمان برود رابطهای با حق داریم. آیا در آن جامعه میتوان گفت قسط و عدل خلل و دغلی دارد یا نه؟ آیا میتوان گفت در آن جامعه هم بخشی از آن قسط و عدل، ناقص مانده است و فراموش شده است یا نه؟ آیا میتوان گفت در آنجا هم ظلم هست یا نه؟ نظر قرآن و نظر ما این است که به پیروی از قرآن و به تبعیت از دریافتهای فطری منطقی که با هدایت قرآن کسب کردهایم،هرجا، در هر جامعه، در هر نظام به هر گوشهای از گوشههای هستی انسان، به هر نیازی از نیازهای انسان، به هر بعدی از ابعاد انسان بیتوجهی بشود، در آن جامعه نظام عادلانهای سرکار نیست. خواه این گوشه غذا باشد، لباس باشد، نیاز جنسی باشد، مسکن باشد، بهداشت باشد و خواه این گوشه، گوشهای برتر از همۀ اینها، آن پیوند عالی انسان با حق که او را براستی انسان میکند. نشانۀ مسئله هم شکست همۀ نظامهای بیتوجه به این بعد از ابعاد روح انسانی، در نگهداشت انسان و در نگهداشت خود آن نظام است.
اگر به هندی ظلم کردهاند و در بیتوجهی به زندگی دنیا و غذا و لباس، طوری بار آوردهاند که همۀ این کمبودها و محرومیتها را تحمل میکند و تکان نمیخورد، برای اینکه به زندگیاش بهبودی ببخشد به ماتریالیستِ سوسیالیست هم ظلم کردند که تمام توجه او را به تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت جلب کردهاند و او را از توجه به این نیاز زیربنایي روحیش بیخبر گذاشتند. هر دو ظلم میکنند. درست است که نظام قرآنی هم در دنیا تاكنون تحقق کامل نیافته است. درست است که اگر صحبت از تحقق بخشیدن به نظام اجتماعی ايدهآل برای انسان باشد نه «اسلام» موفق شده و نه «سوسیالیسم» و نه غیر اینها. این درست است. ولی تفاوت این است که اقلاً وقتی انسان بررسی میکند، میبیند در آنچه اسلام آورده، توجه همه جانبه وجود دارد و در آنچه مکتبهای دیگر آوردهاند، اصلاً چنین توجهی وجود ندارد. ما که الان داریم صحبت میکنیم، فکر میکنیم در آغاز انتخاب راه هستیم. میخواهیم ببینیم برای زندگی بشر بر روی این کرۀ خاکی، چه نظام و شکلی تدارک ببینیم که اگر موفق بشویم آن را تحقق ببخشیم، بشر را در مسیر سعادت آوردهایم. ما در چنین مرحلهای، وقتی اسلام را، با نگرش همه جانبهاش، با توجهش از یک سو، به پیوند انسان به خدا، به عبادت، به نیایش، نیایش عاشقانه، عشق ورزیدن به حق، در تمام احوال، متوجه این جنبه از جنبههای هستی انسان می بینیم، آنهم نه مقدار کم، فراوان؛ و از سوی دیگر، به نیاز شکم انسان هم توجه دارد، تا آنجا که میگوید: «کادّ الفَقَرُ اَنْ یَکُونَ کُفْرا»
[11] فقر و نداری نزدیک است که انسان را به کفر بکشد، درست است. شکم گرسنه ایمان ندارد، درست است. اما شکم سیر بیایمان هم، شکم انسان نیست، شکم گاو است. اگر ما همۀ انسانها را، با استفاده از آخرین سیستمهای بهداشتی گاو پرواری کردیم، آن وقت تمام خدمتها را به آنها انجام دادیم؟ آيا دیگر چيزي نمانده است؟ اصلاً قسط و عدل یعنی چه؟ یعنی حقوق انسانها را رعایت کردن. اگر انسان به راستی طرفدار قسط و عدل باشد، هشیار و آگاه هم باشد، خودبهخود دعوت او به «قسط» از دعوت او به «خدا» جدا نیست. دعوت او به خدا هم از دعوت به قسط جدا نیست.
در «الَّذِینَ یَأمُرُونَ النَّاسَ بِالْقِسْط» خود به خود «یُؤمِنُونَ بِااللهَ والْیَومِ الاخره و عمل صالحاً» هم هست. در این جاست که این آیۀ قرآن، به راحتی فهمیده میشود: «لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» و حتی قیام به قسطی که در آن استفادة از حدید هم باشد، چون دنبالش میگوید: «وَاَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأسٌ شَدِیدُ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاِس».
[12] در این آیهها قصۀ «حدید» پیش آمد، خوب «آهن» چه ارتباط دارد با «رسل» و «کتاب» و «میزان»؟ برای اینکه بدون آهن کار رسل هم ناتمام ماند. پیغمبر هم ناچار بود از آهن استفاده بکند، تا بتواند در راه قیام به قسطی که قرآن میگوید، تلاشی مثمر داشته باشد. دقت كنيد خود این آیه چگونه همه سونگری قرآن را در همین یک آیة فشرده، در نظر ما متجلی میکند. همانجا که صحبت از ارسال رسل بالبینات و انزال و فرستادن کتاب و میزان و اعلام وظیفۀ مردم در قیام به قسط است، به یادشان میآورد که «حدید» هم دم دستتان هست.
به این ترتیب من نمیدانم آیا به سؤال سؤال کننده پاسخ داده شده است یا نه؟ ولی فکر میکنم نظر قرآن تا حدودی روشن و معلوم شد. از دید قرآن، مسلمانی و قسط و عدل، عدالت انسانی، با همۀ جوانبش، مسائلی هستند به هم آمیخته و گویی اصلاً این سؤال معنی ندارد. «وَيَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ»
[13] آمر به قسط ماتریالیست را هم میگیرد و یا نمیگیرد چون آمر به قسط قرآن، دیگر ماتریالیست نیست. این توضیحی بود دربارۀ سؤالی که، دوست عزیز ما طرح کردند و بجا هم طرح کردند.
بحث جالبی در دنباله این میتواند بیاید که امشب وقتمان تمام شده است و در نظر نداشتم كه اين بحث را مطرح کنم. فقط براي کسانی که این بحث را دوست دارند دنبال کنند یادآوری میکنم: رابطۀ میان «شرک» و «ظلم»، «کفر» و «ظلم» را در قرآن دنبال کنید. ببینید چطور «شرک» میشود «ظلم». «اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیم»
[14]. کفر میشود ظلم. ظلم و کفر، شرک و ظلم، چنان در قرآن پا به پای هم آمده است که «قسط» و «ایمان». این آیات هم میتوانند این حقیقت عالی قرآنی را برای همهمان روشنتر کند. امیدوارم بتوانیم با فهم درست قرآن و روایاتی که در تفسیر و توضیح قرآن آمده است دید اسلام را نسبت به مسائل مختلف بدست بیاوریم و اولاً در برابر هر مسئلهاي که با آن روبرو میشویم، بتوانیم موضعگیری روشن اسلامی داشته باشیم. ثانیاً یادمان نرود که همۀ این حرفها برای گفتن نیست بلکه برای عمل کردن است. «والحمدلله و صل الله علي سیدنا محمد و آله طاهرین»
باز هم تکرار میکنم اگر کسانی از دوستان سؤال را نشنیدند بشنوند. سؤال این است که: «اگر کسانی هستند که اینها با تمام وجود در راه تحقق عدالت اجتماعیِ خوراکی – پوشاکی – مسکنی – بهداشتی مبارزه میکنند، فداکاری میکنند اما وقتی بحث خدا به ميان میآید میگویند خدایی نیست قیامتی نیست اصلاً اوج بینهایتی برای انسان وجود ندارد. اينها خدمتگذار همین هدفها هستند منتهی نه براي شخص خودش، برای خودش و برای دیگران». آیا میشود همين را طرح كنيم و بگوییم که اینها در درونشان معتقد به خدا هستند منتها با اسم خدا دشمنی دارند. در درونشان معتقد به معاد و زندگی جاوید بشر هستند ولی از بس از این اصطلاحات کالاهای دغل دیدهاند، دیگر با این کلمه دشمن شدهاند. چه خوب است که به جای من یکی از دوستان به این سؤال پاسخ بدهد. از دوستان کسی هست که این سؤال را پاسخ بدهد؟ این تأمین صحت، به نظر شما تا چه اندازه بجا هست؟ واقعبینانه است؟ کسی حاضر نیست جواب بدهد؟
عرض بشود که من فکر میکنم یک احساس لطیفی آمده و میخواهد در داوری ما دخالت نابه جایی بکند. بد نیست که من جملهای را که در دو هفته قبل در یک بحث عمومی در اعیاد گفتم تکرار کنم. به مناسبت میلاد خجستۀ ولی عصر سلام الله علیه فرصتي پيش آمد كه من صحبتي داشته باشم براي دوستان. در آنجا بحثی که من شروع کردم دربارۀ موتور محرك تاریخ بود و طرح نظریههای مختلف و نقد آن نظریهها. خود به خود این بحث به ماركسيسم هم ميرسيد و نقد از آن. اما همراه با طرح موتور محرك تاريخ از نظر مادي و نقد آن، متوجه شدم که لازم است یک تذکری بدهم، حالا آن تذکر را اينجا ميگويم. این تذکر را آنجا با این عبارت دادم مشابه همان عبارت را هم اینجا به کار میبرم. گفتم نقدی که من در این بحث از ماركسيسم میکنم، از جنبۀ منفی مارکسیسم است نه از جنبۀ مثبتش. یعنی اگر ماركسيسم برای تأمین حداقل زندگی برای همه، برای مبارزهي با نظام استثمار بندگان خدا، برای تلاش در راه تأمین بهداشت و مسکن کار میکند، این کار مثبتش مورد انتقاد نیست. این را نگفتیم ظلم است، این را نگفتیم قسط نیست. در اين بحث امشبمان نگفتيم اين قسط نيست. ما گفتیم مارکسیسم از جنبۀ ماتریالیست بودنش ظلم است و نادیده گرفتن یک بعد انسان و اگر قرار باشد ما مارکسیسم را از اين نظر مورد انتقاد قرار بدهیم و بگوییم ناقص است و نارساست، وقتی ماتریالیسم مارکسیستی را میگوییم بد است، ماتریالیسم کاپیتالیستی دنیای غرب، صدها برابر آن بد و کثیف و آلودۀ ظلم است. بنابراین باید معلوم باشد که وقتی ما یک بررسی نقادانه میکنیم، من معمولاً عادت هم داشتهام که هرجا میخواهم نقدی از ماتریالیسمِ سوسياليستي ماركسيستي بکنم همانجا یادآوری کنم که ماتریالیسم شدیدتر، کثیفتر. من گفتم که یک انسان را اگر غذا برایش فراهم کنید و مسکن برایش فراهم کنید و بهداشت فراهم کنید، میشود گاوپرواری، ولی این در نظام مارکسیستی یک گاو پرواری تا حدودی افساردار و در نظام کاپیتالیستی غربی یک گاو پرواری افسار گسیخته است. پس هر دو انتقادی است و هیچکدام ذرهای اين را نشان نميدهد كه آن دیگری مورد انتقاد نیست. این یکی صد برابر مورد انتقاد است. آنچه کثیفان همه دارند این یکجا دارد. پس این نكته اولاً معلوم باشد. حالا در اینجا یک احساس لطیفی در پیش داوری ما دخالت میخواهد بکند. ما وقتی یک انسان تلاشگر، در راه برقراری عدالت اجتماعی سوسیالیستی را میبینیم، او را کنار آن کسانی میگذاریم که نام دين، شعار دین را دارند، اما عملاً حامیان نظام استثمار هستند. چطور ما بگوییم كه این يکی در برابر آن یکی، عقبترش و کنارترش میزنند؟ یك همچین احساسی ما را در برابر یک حالت خاص روانی قرار میدهد که جرئت نمیکنیم بگوییم بله این پیش روی ماها اینطور است اما خودش را كه حساب بكنيم، کم نیست. حقیقت مطلب اين است. قدري ناشي از دخالت آن احساس لطیف است. حالا چه بهتر که این احساس لطیف را نگه داریم، آسیبی به آن وارد نکنیم، جریحهدارش نکنیم، اما حقیقت را هم از دست ندهیم. بگوییم کسی که در راه تأمین رفاه مادی برای همۀ انسانها تلاش میکند، از این نظر کارش ارزنده، قابل تقدیر و احترام است. ولی اگر این تلاشش را کافی اعلام کند و از توجه به نیازهای مربوط به ابعاد دیگر وجود انسان غفلت آور باشد؛ از آن نظر کارش قابل انتقاد است. چه عیبی دارد که این کارش از یک نظر قابل تقدیر باشد و از نظر دیگر قابل انتقاد. از این نظر رو به قسط و سوي به قسط دارد و از آن نظر رو به سوی «ظلم». و اما کسی که راست و پوست کنده و صریح میگوید خدایی نیست و در زندگیاش هم نقش توجه به آنچه خدا از انسان میخواهد، در برخی از قسمتها، صریحاً، دیده نمیشود دیگر اگر من آمدم خواستم آن را توجیه کنم بگویم نه آقا، او ته دلش به خدا معتقد است اما خودش هم خیال میکند به خدا معتقد نیست. يك بار چوب این را خورديم. لذا در هيچ يك از دو طرف به كار نبریم، نه در اين طرف و نه در طرف ديگر.
در این سؤال که فرمودند چند جنبه وجود داشت: یک جنبهاش که از آن استفاده میکنم برای توضيح یک نكتهای که لازم بود در بحث امشب حتماً با صراحت بیشتر گفته بشود و نکتۀ دیگر هم استفاده میکنم باز برای روشن کردن «من الناس» در آیه. به دنباله این بحثی که عرض شد، از دید قرآن، «قسط» به صورت کامل و جامع آن از دین جدا نیست و دین از قسط جدا نیست و به دنبالۀ این مطلب عرض شد که هر گروهی و هر فردی در آن حد که از درصدي از قسط حمایت کند، از آن حیث مورد تقدیر و احترام است. این نتیجه را میگیریم که بر طبق این آیه، اگر براستی کسانی، مردمی را به جرم حمایت از همان قسط در مورد غذا و لباس و مسکن بکشند، آنها هم مشمول عذاب اليم هستند، بله همینطور است.
[2] . بقره، آيات 183 و 184
[11] . حديث نبوي، بحارالانوار، ج 27، ص 247
این مطلب از کدام کتاب نویسنده است سندآن رامنظور.؟