1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

«متولد آبان: نگاهی به زندگی شهید بهشتی در سالگرد تولدش»

       مرجان توحیدی

        ســوم مهرماه ســال ۵۸ اســت. آیت‌ﷲ منتظری بر کرســی ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی تکیه زده و اصل ۴۲ قانون اساســی را قرائت می‌کند: «شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شــهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و همچنین شــهادت، اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود.» صحبت آیت‌ﷲ منتظری که تمام می‌شود، برخی از حضار پیشنهادهاي خود را مطرح می‌کنند. از آن جمله آیت‌ﷲ مشکینی اســت. او چنین م یگوید: «شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. ما معتقدیم که شکنجه یک امر غیرانسانی و غیراسلامی است… مثل وقتی که چند نفر از شخصیتهای برجسته را ربودند و بردند و دو، ســه نفر هستند که می‌دانیم آنها اطلاع دارند. اگر چندتا سیلی به آنها بزنیم، ممکن است که کشــف کنیم. آیا در چنین مواردی، شــکنجه ممنوع است؟» منتظری در جواب می گوید: :«کشف جرم خودش در دنیــا راهکار دارد که بدون شــکنجه صورت بگیرد.» باز مشکینی در پاســخ می‌گوید: «اگر چندتا سیلی بزنیم اقرار می‌کند، فلا نجاســت یــا فرض کنید قاتل اســتاد مطهری….». بــاز منتظری در پاســخ می‌گوید: «ضررش بیش از نفعش اســت.» مشکینی مطلبی را می‌گوید که صدای آن واضح نیســت. آیت‌ﷲ ســیدمحمد بهشتی که در جایگاه نایب رئیس نشســته است، اینجا در پاسخ به اصرار مشــکینی، از تکیه‌گاه صندلی فاصله گرفته و اندکی به میکروفون نزدیک می شود؛ با همان صدای بم، شمرده و اســتوار چنین می‌گوید: «آقای مشکینی، توجه بفرمایید آقا، موضوع راه چیزی باز‌شدن است. به محض اینکه این راه باز شــد که خواســتند کسی را که متهم به بزر گترین جر مها باشــد، یک سیلی به او بزنند، مطمئن باشــید به داغ‌کردن همه افراد منتهی می‌شــود. این راه را باید بســت؛ یعنی اگر ۱۰نفر از اعضای سرشناس هم ربوده شــوند و این راه باز نشود، جامعه سال متر است». بعد هم ســرش را به نشــانه تأیید تــکان می‌دهد و به تکیه‌گاه صندلی تکیه می‌زند.

متولد آبان

        این دیدگاه ســیدمحمد بهشتی در ســال ۵۸ درباره شکنجه اســت؛ دیدگاهی که جلوتر از زمان خود است. حتی در همان سالی که فرقان باب ترور را باز کرده است، در مقابل هر استدلالي براي توجیه شکنجه می‌ایستد؛ در سالی که هنوز انقلاب ایران یک‌ساله نشده است. مردی که همه او را به تاریخ شــهادتش می‌شناســند، برایش ســالگرد می‌گیرنــد و بر ســوگ او و ۷۲ نفر عضو حزب جمهوری اسلامی بزرگداشت می‌گیرند. کمتر شاید بدانند که او متولد پاییز بوده اســت، به تاریــخ دوم آبان ۱۳۰۷ در لنبان اصفهان؛ منطق های قدیمی که از مرکز اصفهان فاصله دارد؛ سیاســت مداری که در سالهای گذشته له و علیه او حر فهای زیادی زده شــده است. اگر همه آن تمجیدها و علیه گفتن‌ها را به کناری بگذاریم، دست‌کم می‌توانیــم این نکته را مورد بررســی قــرار دهیم که در ســالی که گروه‌های سیاسی درگیر این مسئله هستند که هم قطاران خود را لو بدهند یا ندهند، بهشتی به فردایی می‌اندیشــد که با توصیه به قانون، حقوق مردم پایمال نشود.

 شکل اول، شکل دوم

        عباس کیارستمی، در همان سال ۵۸ در فیلم «قضیه شکل اول، شکل دوم» مشغول به‌چالش‌کشیدن همین موضوع اســت؛ لودادن یا ندادن یک کودک دبســتانی. داســتان فیلم در کلاس درســی رخ می‌دهد که چند یا یکی از دانش‌آموزان هنگامی که معلم پای تخته ســیاه است، ســروصدا می‌کند. معلم بعد از چندبار، به عقب کلاس نگاه کرده و از دو ردیف انتهایی کلاس می‌خواهد یا دانش‌آموز خاطی را معرفی کنند یا همگی یک هفته به کلاس نیایند. بچه‌هــا از کلاس بیرون می‌روند و حالا دوربین کیارســتمی مقابل چهر ه‌های سرشناس آن روز قرار می‌گیــرد و از آنها می‌خواهد به این ســؤال جواب بدهند که بچه‌ها باید چه‌کار می‌کردند؟ آیا باید آن فرد را لو می دادند و به کلاس برمی گشتند یا اینکه با هم و یکدل این تنبیه را تحمل می‌کردند و او را لو نمی‌دادند؟ در این فیلم با آیت‌ﷲ صادق خلخالی، دکتر ابراهیم یزدی، دکتر کمال خــرازی، عزتﷲ انتظامی، صادق قطب‌زاده، نادر ابراهیمی، ژاله سرشار، آیت‌ﷲ گلزاده‌غفوری و نورالدین کیانوری مصاحبه می‌شــود. بعــد از آن، فیلم دو حالت را پیش مــی آورد؛ حالت اول اینکه یکی از دانش‌آموزان این حرکت گروهی را می‌شــکند و با گفتن نام آن فرد به کلاس برمی‌گردد و حالت دوم اینکه همه دانش‌آموزان در یک حرکت هماهنگ تا آخر هفته به کلاس نمی‌روند. در هر دو حالت از این شــخصیت‌ها خواسته می‌شود تا این حرکت را به نقد بکشند. در حالــت اول کــه دانش‌آموز هم‌کلاســی خود را لــو داده و ســر کلاس بازمی‌گردد، صــادق قطب زاده، سرپرست وقت رادیو و تلویزیون، می‌گوید: «چون موضوع همبســتگی موضوعی غیرمشروع اســت، همبستگی، ارزش واقعی و والای خود را پیدا نمی کند؛ یعنی درست ضدارزش می‌شود. همان‌طور که مقاومت در برابر ظلم، چون مقاومت اســت، ارزشــمند اســت، درمقابل عدل ضدارزش می‌شود. بنابراین اقدام دانش‌آموز در لودادن درســت اســت. چون از حق اجتماع کــه پول تحصیل داده‌اند، دفاع کرده است.» نورالدیــن کیانوری، دبیــرکل حزب تــوده، می‌گوید: «کاری کــه این دانش آموز انجام داده، دوجهته اســت؛ یعنی هم خواسته برای اینکه یک هفته به مدرسه نرود و دوســتانش هم نروند، را هحل پیدا کند و از طرف دیگر آن همبستگی دوستانه اگرچه محتوایش نادرست بوده، ضربه خورده است. آن جوان باید قبل از هر حرکتی، این را در داخل خودشان به بحث می‌گذاشت و روش نرمی برای حل مسئله پیدا می‌کرد». بعد هم تصویر حجت‌الاسلام خلخالی، حاکم شرع دادگا ه‌های انقلاب، نقش می‌بنــدد. خلخالی می‌گوید: «واداشــتن بچه به اعتراف، یک نوع تفتیش عقیده است و تفتیش عقاید برمی‌گردد به همان مســئله تجســس که خارجی‌ها انگیزاســیون می‌گویند. من حدس می‌زنم انســانیت یک بچه‌ای را شــما با این عمل مورد ملعبه قرار می‌دهید که آن بشــود آلت بدون اراده شما. به نظر من در بچــه اثر بدی می‌گذارد و بچه را کم کم نســبت به شــخصیت خود بی‌وفا می‌کند. بچه‌‌‌ای که در یک جا علیه رفیق خــود اعتراف می‌کند، ممکن اســت در یک جای دیگری در مراحل حساسی تصمیم به خیانت هم بگیرد و این رویه غلطی است. با آموزش عالی اسلام جور نیست که کسی را وادار کنیم علیه کسی شهادت بگوید.» فیلم کیارستمي، نمایي روشن از جو حاکم بر فضاي سیاســي در ســال ۵۸ اســت. فضایي که در آن بر ســر بدیهي‌ترین موضوعــات اتفاق‌نظر وجود ندارد. در چنین فضایي اســت که بهشــتي تمام‌قد بر ســر منع هرگونه شکنجه مي‌ایستد و براي تصویب آن سینه سپر مي‌کند.

مرد تشکیلات

        دربــاره بهشــتی هــم جمــلات معروفی هســت و هــم جمــلات معروفــی را بــه او نســبت داد ه‌انــد. هاشمی‌رفسنجانی، بهشــتی را نیروساز معرفی می‌کند. او در مصاحبـه‌ای کــه با فرزندان بهشــتي – علیرضا و محبوبه – انجام داده، درباره بهشــتی می گوید: «ایشان در متن مبارزه بود. ایشــان را از قم به تهران تبعید کردند که در حوزه تأثیر نگذارد. دوســتان ایشــان می‌گفتند در اینجا اجازه نمی‌دهند از شــخصیت ایشان استفاده شود و بهانه‌ای درســت کردند که ایشــان را به خارج از ایران بفرســتند. رژیم حاضر نمی‌شــد ایشــان به آلمان بروند چون آنجــا یک پاتوقی بود. بعد آیت‌ﷲ خوانســاری را واسطه کردند و ایشان مسئله را حل کرد و آقای بهشتی رفتند. من می‌خواســتم بگویم روش شــهید بهشتی از نوعی بود که می‌گفت باید مبــارزه کنیم ولی اولویت را به نیروســازی بدهیم و تهاجم دیگر اصالتی ندارد ولی ما دا غتــر بودیم. اما مشــترکاتمان آن‌قدر زیــاد بود که این‌گونه تفکرات تأثیری در همکاری‌مان نداشت، تا اینکه ایشــان به آلمان رفتند، آنجا هم کارهای مهم و اساسی با دانشــجویان داشتند.» بهشتی به عنوان امام جماعت مسجد جامع ایرانیان هامبورگ اعزام می‌شود، اما نام آن مسجد را به مرکز اســلامی هامبورگ تغییر داد. بهشتی در طول اقامتش در آلمان، اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان گروه فارســی‌زبان را تشکیل داد. اتحادیه‌ای که دربــاره آن چنین می‌گوید: «من نــه عضو بودم و نه به دســت من می‌گشــت، من بنیا نگذار ایــن انجمن‌ها بــودم و همکاری می‌کردم و مشــاور بودم بــرای آنها. کمک می‌کردم در کارهایشــان، سخنرانی، مشورت‌های تشــکیلاتی، ســازماندهی و مختصر کم کهای مالی که از مســجد برای آنها می‌بردم و ســمینارهای اسلامی را برایشان تشکیل می‌دادیم.» بهشتی آدمي تشــکیلاتی است. با همین نگاه سي‌ام بهمن ۵۷ در اولین قدم بعد از پیروزی انقلاب بلافاصله اطلاعیــه ثبت حــزب جمهوری اســلامی را در روزنامه اطلاعــات ثبــت می‌کند. وقتــي در هفتم تیر ســال ۶۰ ترور شــد، بر صندلی دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی تکیه داشــت. حزبی که امضای سیدمحمد بهشتی، در کنــار محمدجواد باهنــر، آیت‌ﷲ ســیدعلی خامنه‌ای، ســیدعبدالکریم موســوی و اکبر هاشمی‌رفسنجانی را به‌عنوان هیأت مؤسس در پاي خود دارد. بهشتی خود درباره حزب این عبارت را به کار می‌برد: «حزب معبد من است و نه معبود من!» علیرضا بهشتی دربــاره این جمله در گفت وگویی با ســایت تاریخ ایرانی چنین می گوید: «اولا باید دقت کنیم آقای بهشتی گفتند حــزب معبد من اســت و نه معبود مــن! چون حزب را ابزاری برای ساخته‌شدن و ساختن می‌دانست. این مهم است که ایشان حزب را ابزار می‌بیند نه هدف، اما ابزاری که باید با هدف خودش ســازگاری داشته باشد. طبیعتا رســیدن به قدرت جزء برنامه‌های هر حزبی محســوب می‌شود وگرنه معنی ندارد حزبی بخواهد فعالیت‌های سیاســی صــرف انجام دهــد. اما شــما می‌بینید حزب جمهوری اسلامی در زمان تأسیس و بعد از آن از افرادی حمایت کرده اســت که آنها اساســا از اعضای حزب نیز نبوده‌اند. مثلا در ماجرای انتخاب شهید رجایی به عنوان نخســت‌وزیر، حزب از ایشان حمایت کرد، با اینکه شهید رجایی عضو حزب جمهوری اســلامی نبــود. این نکته درخور‌‌ توجهی است.»

 بهشتی پیش از انقلاب

        بهشتی پیش از انقلاب هم البته سعی کرده فعالیت خــود را در قالب تشــکیلات پی بگیرد. محبوبه‌ســادات بهشتی دراین باره در همان مصاحبه با هاشمی می‌گوید که هم گرایش به جبهه ملی داشته است و هم نهضت آزادی: «ما مشــخصا می‌دانیم شهید بهشتی بعد‌ها هم در همکاری خودشــان با نهضت آزادی، که انشــعابی از ملیون است، حداقل تا قبل از انقلاب هیچ مشکل خاصی نداشــته؛ به طوری که جمله معروفی هست از مرحوم بازرگان که می‌گوید بهشتی به بهشتی قبل از توفان نوح و بعد از توفان نوح تقسیم می‌شود. در دوره‌های زندگیشان همــکاری تنگاتنگــی می‌بینیم، حــالا از خاطرات خیلی کمرنگ من از رفت‌وآمد‌ها و آنچه در ذهنم مانده، این‌طور به نظر می‌آید که روابط، دوستانه و براساس همفکری‌ها بوده نه صرفا بر اساس دوستی‌های سطحی و ظاهری.» بهشتی همچنین اگرچه عضو جمعیت مؤتلفه نبود، اما با آنها در ارتباط بود. علیرضا بهشتی درهمین ‌باره می‌گوید: «مؤتلفه با دستگیری‌های ســال ۴۳ به بعد تقریبا از هم پاشــیده شــده بود. پس از آزادی نیروهایشــان هم دیگر نتوانستند به صورت تشکل دور هم جمع شوند. حالا اگر جلساتی بین خودشان داشتند ما نمی‌دانیم، ولی هر هفته یا هر ماه یک جلســه درباره مســائل ایدئولوژیک با آقای بهشتی داشــتند.» او از مؤسسان جامعه روحانیت مبارز تهران هم به شمار می‌رود.

در سیمای مناظره

        بهشــتی را بعد از انقلاب از تلویزیون هم دیده‌اند؛ آن هنگام که در مناظره با ســران حــزب توده و چریک‌های فدایی خلق به بحث مي‌نشســت. هاشمی‌رفســنجانی درباره انتخاب بهشتی برای مناظره با کیانوری در خاطرات خــود می‌گوید: «بعدازظهر، در جلســه شــورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، شــرکت کردم. بحث انتخابات میان‌دوره‌ا ی بود. روی چند نفر از کاندیداها موافقت شد، ولی تما م نشــد. با ائتلاف با گروه‌های اسلامی خط امام دیگر هم موافقت‌ شــد. بحث مناظــر‌ه تلویزیونی پیش آمد و موافقت شــد که آقای بهشــتی در بحث «آزادی، هرج‌ و مرج، زورمداری»  شــرکت کنند؛ نگرانی عده‌ای این  بــود که آوردن نماینده حزب تــوده و اکثریت فدائیان در تلویزیون در کنار آقای بهشتی، بزرگ کردن آنها و زمینه‌ای  برای اتهام نفوذ کمونیسم اســت و قرار شد با اظهارات مناســب در همان مناظر ه جلوی این ضررگرفته شود.» در آن مناظــره، حبیب‌ﷲ پیمان، از جنبش مســلمانان مبارز؛ ســیدمحمد حسینی‌بهشــتي، از حزب جمهوري اســلامي، نورالدین کیانوري، از حزب توده؛ مهدي فتاپور، از چری كهاي فدایي خلق شرکت داشتند. جالب آن است که همه شرکت‌کنندگان در آن مناظره، از اینکه صداوسیما به همه نمایندگان گروه‌های سیاســی تریبون داده است، ابراز خوشــحالی کردند. در ایــن مناظره که بحث‌ها پیرو موضــوع آزادی در مکاتب ماتریالیســتی و الهی و البته اســلام پی گرفته می‌شــد، گاهی نظرات کیانوری مطابق مطالبی بود که بهشــتی طرح کرده بــود. آنجا که دیگر شرکت‌کنندگان جبر اجتماعی را حاکم بر انسان دانستند و بهشــتی تأکید کرده بود که انسان در اسلام از قیود آزاد است. بهشتی می گوید: «… قرآن تأکید دارد بر اینکه هیچ انساني، هیچ انساني! این بیان قرآن نیست در هیچ شرایط اجتماعــي، تحت تأثیر جبر اقتصادي، جبر اجتماعي، جبر تاریخي، به کفر و فســاد و محرومیت و اینها، به تبهکاري کشانده نمي‌شود پس، بیان اسلام این است که اي انسان، تو از نظر اجتماعــي، از حاکمیت هرگونه جبر اجتماعي آزادي امــا آیا واقعا همــه محیط‌ها براي شــکوفایي و باروري انسان یکســان است؟ نه! محیط‌هایي هستند که باروري و رشــد نیکخواهي، خیرخواهــي و خداخواهي انسان را آسا ن‌تر مي‌کنند. میدان‌ها و محیط‌هایي هستند که بعد شیطا نپرستي، هواپرستي، خودپرستي، تبه‌گرایي و تباهي‌گرایي انســان را آســا نتر مي‌کنند؛ اینجاست که اســلام انگشــت مي‌گذارد بر اینکه ضرورت دارد محیط اجتماعي اصلاح بشود؛ اســلام نسبت به صلاح و فساد محیط اجتماعي بي‌تفاوت نیست؛ اینجاست که اسلام از لیبرالیسم جدا مي‌شود و اما در ادامه بحث به توضیح این نکته خواهیم پرداخت.» کیانوری هم در جواب می‌گوید: «چیز دیگري که در بحث گفته شد و ما با آن اختلاف نظر نداریم، و من خیال مي‌کنم که در توضیح باید به آن توجه کرد، این است که آقاي دکتر بهشتي گفتند اسلام به انسان مي‌گوید تو از همه قیود و جبر اجتماعي آزادي؛ در اینجا من خیال مي‌کنم که ما باید بگوییم در واقعیت، انسان از این‌ها آزاد نیســت، بلکه مي‌تواند آزاد باشد، حق آزادي از این قیود را دارد… اما واقعیت اجتماعي نشــان مي‌دهد که در دوران تاریخ۱۴۰۰ سال که از پیدایش اسلام گذشته اســت، این حق آزادبودن تا به حال در عمل واقعا خیلي کم در جامعه ظاهر شده. توده هــاي وســیع بــا اعتمــاد کامل به اســلام، این هــزارو۴۰۰ ســال در بنــد همان جبــر اجتماعي بوده‌اند که به وسیله طبقات حاکم، ملاکان، پولداران، و مســتکبران، و در اثر ناآگاهي خــود آن فرد، به آنها تحمیل شده است؛ چیزي که من با آقاي دکتر بهشتي موافــق هســتم، مســئله ناآگاهي اســت، توده ها تا وقتي ناآگاه هســتند خودشان زنجیر به پاي خودشان مي اندازند؛ خودشان عامل زنجیرانداختن استبداد به پاي خودشان هستند…».

من دیگه حرفی ندارم

        بهشــتی همچنین اوایل ســال ۵۸ در مناظره ای با مهندس بازرگان دربــاره اولویت تخصص و تعهد صحبــت کرد. در بخشــی از ایــن مناظره، بــازرگان از بهشــتی می پرســد: «آقــای دکتر فــرض کنیم که شــما قصد دارید با اتوبوس از شهرســتانی به تهران بیایید. راننــده ای داریم که جاده را مثل کف دســت می شناســد ولی اهــل همه جور معصیتی اســت و راننده دیگری داریم که تازه کار است ولی بسیار متقی و اهل تدین. شــما باشید خانواده تان را با کدام راننده راهی می کنید؟!» در این هنگام شــهید بهشتی مکثی طولانی می کند و ســپس به علامت تأیید نظر مرحوم بازرگان، می گوید: »آقا من دیگه صحبتی ندارم!» عزت ﷲ ســحابی در مصاحبه ای کــه با روزنامه اعتماد داشته درباره بهشتی چنین می گوید: «بهشتي هر چه بود انســان بســیار خوش فکري بود. او اگر با برخي افراد و چهره‌ها مخالفتي هم داشــت، به هیچ عنوان قائل به حذف آنان نبود. خب ایشان به واسطه حضــور در عرصه سیاســي با برخــي از افراد رقابت سیاســي داشــت و برخي را هم نمي توانست هضم کند. مثلا با بني صدر رقابت سیاسي داشت یا با آقاي دکتر یزدي به واســطه برخي حرف هایــي که درباره ایشــان در ابتــداي انقلاب همچون رابطــه با آمریکا مطرح بود، رابطه خوبي نداشت… مرحوم بهشتي به لحاظ مشي اقتصادي بسیار چپ بود. اصل ۴۴ قانون اساسي مستقیما توسط ایشان در نظر گرفته شد.» روایت توکلی خاطره ای درباره بهشــتی وجــود دارد که احمد توکلی در همــه مصاحبه هــا و گفت وگو ها معمولا به آن اشــاره می کند تا بخواهد همزیستی بهشتی با مخالفانش را بازگو کند. او می گوید: «اولین شــورای سرپرســتی صداوســیما بود که من و آقــای روحانی از طــرف مجلس بودیــم. تمام افــرادی که احتمال می دادیم بتوانند این کار را انجام دهند لیســت کرده بودیم و این را غربال کردیم و به ۱۱ نفر رسیدیم. قرار شــد این ۱۱ نفر را به سران ســه قوه اعلام کنیم. من اســم بردم و آقای آلادپوش بودند، از شــورای جهاد سازندگی مشهد بودند. ایشان (شهید بهشتی) گفتند از همه بهتــر همین آقــای آلادپوش اســت. جوان باعرضه ای  است. من سخنگوی جمع بودم و گفتم ما قبول داریم تواناتر از همه است اما در لانه جاسوسی دنبال ســند علیه شما می گشــت. گفتند چه اشکالی دارد؟ مخالف من بودن مگر جرم اســت؟ ادامه داد ایشان مدیر باعرضه ای است. جوان است و شنیده من با ژنرال هایزر ملاقات کردم خواسته بداند چه گفته ام و چه شنیده ام و این حقش است.»

بهشتی و قوه قضائیه

        بهشتی اسفند سال ۵۸ حکم ریاست دیوان عالی کشــور را از امــام خمینی دریافت می کند. پذیرشــی مشــروط. به روایت سایت سازمان اســناد و انقلاب اســلامی، آیت‌ﷲ بهشتی در رد مسئولیت محوله، استدلال آورد که معتقــد به اولویــت تحزب در کشور اســت و تداوم انقلاب را در گــرو فعالیــت حزبــی و پرورش کادر مورد اعتماد برای نظــام در قالب حزب جمهوری اســلامی می دانــد. در نهایــت بــا اصــرار امــام، با قــراردادن این شــرط کــه در کار اداره قوه قضائیه به هیچ وجه حزبی عمل نخواهد کرد، امــا هرروز بعد از پایان کار در قوه قضائیه و دیوان عالی کشــور وقتش را برای ســامان دادن بــه حزب جمهوری اســلامی اختصاص بدهد، قبول مسئولیت می کند. بهشــتی در جریــان ماجــرای قطــب زاده در مصاحبــه ای کــه خبرنــگار از او می پرســد: «آقای دادســتان تهران اعلام کرده اند که آقــای قطب‌زاده تحــت فشــار لیبرال‌هــا آزاد شــده و همچنین آقای قدوســی در مصاحبه تلویزیونی خود گفته‌اند شــاید ما مجبوریم توی این مســائلی که نمی توانیم مطرح کنیم، ایشــان را آزاد کنیم. بیان این مطالب از ســوی مســئولان قضائی آیا به گونه ای اعتــراف به دخالت سیاســی در امور قضائی نیست؟»، می گوید: « بدیهی اســت کــه این چنیــن اعترافــی اســت و از دید من غیرقابل قبول اســت زیرا آقای قطــب زاده برای ادای توضیحاتی به دادستانی احضار شده بودند و پس از ادای توضیحات، مقام قضائی باید تصمیم بگیرد که متهم را با ذکر دلیل آزاد کند، بدون کفیل یا با کفیل یا احیانا بازداشــت کند و برای مردم نیز توضیح دهد. از نظر من نقص عمده ای که در جریان آقای قطب زاده در رابطه با مســئولان قضائی به چشم می خورد این است که چرا بلافاصله با توضیح کافی، ملت قهرمان ما را در جریان این بازداشــت نگذاشــتند… به هرحال تصمیم گیری مقامات قضائی بر اساس فشارها امری است نامناســب با اســتقلال واقعی که باید دستگاه قضائی داشته باشد… این کفاره اقدام نکردن فوری به دادن توضیحــات لازم و قانع کننده به ملت نخواهد بود.»

 بهشتی و سازمان منافقین

        محمدرضا بهشــتی در گفت وگویی که با نشــریه یادآور داشــته و ســایت تاریــخ ایرانی آن را بازنشــر داده اســت، توضیحــات جالبــی درباره مناســبات بهشــتی و ســازمان منافقین می دهد: «ایشان یک بار به من گفت: اگر فرصت داشــتم، غیــر از چند نفر از اینها که دارنــد مقاصد دیگری را دنبال می کنند، می توانســتم مســئله بچه های مجاهدین را حــل کنم». معتقد بــود که اگر با آنها زبان مشــترک پیدا کنیم و حــرف بزنیــم، ممکن اســت این قدر احســاس تقابل، آن هم به این شــکل ســنگین نداشته باشــند. البته ایشان می گفت در بعضــی از مــوارد تفاوت‌هایی داریــم و اشــکالی هم نــدارد. درحالی کــه بعضی‌ها بودند که در جهت تعمیق این شــکاف تــلاش و حتی برخورد می کردند» محمدرضا بهشتی همچنین به دیدارهای اعضای سازمان با بهشتی قبل و بعد از انقلاب اشاره می کند و می گویــد: «برخورد دوم با مجاهدین در قم بود. آقای بهشتی و یکی، دو نفر دیگر داشتند از منزل امام (ره) بیرون می‌آمدند که اینها می خواستند بروند داخل و درســت روبه روی هم قرار گرفتند. بچه هایی که تازه حفاظت را برعهده گرفته بودند نگران بودند که چرا اینها وســط جمعیت جلو آمده اند و دارند با مرحوم بهشتی صحبت می کنند که رجوی برمی گردد و می گوید: « شــما چرا ناراحت هستید؟ اگر قرار باشد گلوله‌ای به آقای بهشتی بخورد، من اینجا ایستاده‌ام که به من بخورد!»

بهشتی و طالقانی

        محمدرضــا بهشــتی در همان مصاحبــه درباره رابطه بهشــتی با طالقانی و البته شعارهایی که علیه پدرش دراین باره ساخته بودند، می گوید: «نکته بسیار دردنــاک این بود که با آن ســابقه ارتباط بین مرحوم طالقانی و بهشــتی، این جمله که به در و دیوارهای تهران نوشــتند که «بهشــتی! طالقانی را تو کشتی!» خیلی جمله ســنگینی بود. اگر کســی ایــن روابط را نمی دانســت، یک چیــزی، ولی من که می دانســتم، فوق العاده برایم آزاردهنده و سنگین بود. انصافا این برخورد با آقای بهشتی فوق العاده ظالمانه بود و من خودم احســاس می کردم اگر کسی به خود من چنین حرفی را زده بود، حقیقتا تحمل نمی کردم. آخر روی چه حسابی؟» عزتﷲ سحابی هم در همان مصاحبه با اعتماد، با اشــاره به مقطع زمانی طرح بحث ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی که بهشتی نایب رئیس آن بود و با شب هفت آیتﷲ طالقانی مصادف شده بود، می گوید: «همان زمان در مراســم شــب هفت مرحوم طالقاني این مباحــث (بحث های مربوط به ولایــت فقیه) را مطرح کــردم و فرداي آن روز که به مجلس آمدم، خیلي از روحانیون که از دوســتان ما بودند مرا مــورد بي مهري خود قــرار دادند تا جایي که ترســیدم برایم مشکلي به وجود آید، ولي مرحوم بهشــتي نیز در ســالن با جمعي از جوانان مشــغول صحبت کــردن بودند، من از کنار ایشــان رد شــدم و ایشــان نیز به ناگاه مرا دیدند و سریع طرف من آمدند و مرا در آغوش گرفتند و با بنده ابراز همدردي کردند و گفتند بهتر است این دردها را در سینه نگاه دارید.»

خصوصیات‌ بهشتی

        بهشتی، مردی منظم و دقیق بود که عادت داشت همه برنامه های کاری خود را بنویســد. تمام روزهای هفته مشــغول بــه کار بود مگر جمعه هــا که آن را مختص خانواده قرار داده بود. اینها تصاویری اســت که همسر مرحومش، عزت الشــریعه مدرس مطلق، در کتــاب خاطراتش ترســیم می کند؛ مــردی که از دادگستری هیچ گاه حقوق نگرفت. بــه فرزندانش توصیــه می کرد تا همان جمعه هایــی که خانه بود، به جای تماشــای تلویزیــون به طبیعــت بروند یا در کار نظم بخشــیدن به باغچه حیاط به او کمک کنند. درباره بهشتی حرف وحدیث های زیادی هم زدنــد؛ اینکه ثروتمند اســت و ملاک زاده، در شــمال تهــران خانه دارد، انحصارطلب اســت و مخالفان را حذف می کند و البته همسر آلمانی دارد. یک بار برای اینکه این شایعه را تکذیب کند، همسرش را بــه جبهه‌ها برد؛ ظاهرا چند جلســه هم در زینیه اهواز برای خانم ها ســخنرانی کــرد اما باز هم دامنه شایعه‌ها پایانی نداشت. بهشــتی به تاریخ هفتم تیر ۶۰ شهید شد، اما متولد آبان بود.

منبع : روزنامه شرق

aban2


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها