اى معلم با ايمان آگاه و آزاد! به عنوان يك دوست و همفكر و همراهت خواهش مىكنم، شما را به خدا در اين كلاسها يك مشت انساننماىِ قالبىِ خاك بر سر نسازيد. انسان بسازيد، نه يك مشت انساننماى قالبى ابزارى. و تو اى روحانى و اى عالم دينى، يا تو اى نويسنده و گوينده غير معمّم! با گفتهها و نوشتههايت يك مشت موجود قالبى، يك مشت انساننمايى كه به كارخانه بزرگ اجتماع سفارش دادهاند تا با فلان مدل به دنيا بيايد، با فلان مدل بينديشد، با فلان مدل زندگى كند، و با فلان مدل بميرد، تحويل آينده نده! آينده بشريت به انسان نياز دارد؛ انسان برخوردار از شخصيت انسانى؛ انسانى كه خود را بسازد و محيط خود را. دوست ندارم ديگر معلم خود را «باغبان» بنامد. دوست ندارم ديگر معلم و مربى خود را «چوپان» تلقى كند. اين كلمات مبتذل شايسته شأن معلم نيست. نه شايسته شأن او و نه شايسته شأن آنان كه مسئول تعليم و تربيت آنهاست. معلم و مربى برترين كمككار به انسانى است كه در حال خودساختن است. اى معلم، اى مربى، اى عالم دينى، اى روحانى، اى مدير مدرسه، اى مدير مؤسسه، اى مدير جامعه! مبادا براى پوشاندن نقائص خويشتن به اِعمال خشونت و ديكتاتورى متوسل شوى و از آزادى طبيعى ديگران جلوگيرى نمايى. گاهى معلم سر كلاس مطلبى را خوب نمىداند، يا اگر مىداند خوب نمىتواند بيان كند و بفهماند؛ يكى از بچهها قيافهاش يك خرده در هم است، سرش پايين است و خوب گوش نمىدهد، يا شلوغ مىكند؛ آن وقت معلم متوسل به پرخاش و خشونت مىشود. براى چه؟ در حقيقت براى آنكه كمبود خودش را بپوشاند. مديران جامعه و رهبران امتها هم همينطور؛ مديران مؤسسات هم همينطور؛ ناتوانيهاى خويشتن را در ساختن و راه بردن انسانهاى ديگر با خشونت مىپوشانند.
نقش آزادی در تربیت کودکان، ۱۶۰-۱۵۹