هر جا به حيله و نيرنگ و عوامفريبي، زيركي نام دهند و خودداري از اين گناهها و انحرافها را سادگي و نشان نازيركي پندارند معلوم است كه آنجا مردمي كم رشد و تودهاي گمراه و منحرف زندگي ميكنند. تودهاي كه در تشخيص حقايق ناتوان و در چنگال كساني كه از جهل و بيخردي و گمراهياش بهرهبرداري ميكنند خوار و گرفتار است.
مقاله «دین و سیاست» یکی ازدستنوشتههای منتشر نشدهای است که از میان اوراق و متون منتشر نشده شهید آیت الله دکتر بهشتی بدست آمده است. این متن، حاصل مطالعه شهید در باب مسئله دین و سیاست بوده و نگارش ایشان با توضیحاتی در مورد مفهوم و معانی سیاست به پایان میرسد. متاسفانه باقی دست نوشته که قاعدتا باید به توضیح مفاهیم دین و دینداری و نسبت سنجی بین این دو مقوله میرسید، یافت نشده است و همین نقیصه مانع از طرح کامل مقصود و دغدغه ایشان در این موضوع است. گذشته از این، آنچه انتشار متن ذیل را در شرایط کنونی میهن و مذهب، مهم و معنادار جلوه می دهد همانا توضیح نوع نگاه و هدف و بررسی ای است که یکی از بزرگترین رهبران و بنیانگزاران انقلاب و نظام نوپای اسلامی نسبت به چگونگی ورود مقوله سیاست به مذهب و تعاریف متنوع برخاسته از آن و نیز دایره و محدوده وظایف و تکالیف و حقوق رهبر و سیاستمدار مسلمان؛ با همه ویژگی های یک مسلمان معتقد، دارد و اینکه چگونه خود را در برابر مسائل حوزه سیاست مدرن و آموزه های سیاسی اجتماعی اسلام و حقوق و تکالیف متقابل حاکم مسلمان و مسلمین، مکلف و مسئول می بیند. بهشتی از جمله سیاستمدارانی بود که در سراسر عمر همینگونه زیست و خط مشی خود را در جمهوری اسلامی با ایستادن در برابر هر نوع خودکامگی و دیکتاتوری در جامه مذهب، به هر بهانه و مصلحتی، جاودانه کرد: اگر كار خطير سياست و اداره امور امت به دست كساني افتد كه خودكامگي و رياستطلبي و هوسبازي انگيزه اصلي آنها بر غصب يا قبول زمامداري باشد، ديگر نبايد انتظار داشت كه سياست به معني «ادارة امور مردم از راه عدل و استقامت و پاكي و درستي و به منظور تأمين مصالح معنوي و مادي آنان در حال و آينده» باشد.
مقدمه
يكي از مسائل مهم كه مدتهاست مورد بحث و گفتگو است و پيرامون آن آراء و انظار متضادي داده شده، مسأله معروف «دين و سياست» است.
بررسي دقيق اين مسأله و ارزيابي آراء و نظرات گوناگون كه دربارهاش داده شده يكي از واجبات ديني و اجتماعي است. لازم به نظر ميرسيد كه با توجه به مباني علمي اين مسأله و مطالبي كه تاكنون درباره آن گفته يا نوشته شده، بحثي جامع تهيه و در دسترس علاقمندان گذارده شود.
در برخي از نوشتههايي كه در اين زمينه منتشر شده احساس ميشود كه نويسنده سه مسأله:
1- دين و سياست 2- متدينين و سياست 3- روحانيت و سياست را يك جا با عنوان كلي «دين و سياست» طرح كرده است. همين يكي كردن و يا بهتر بگوييم در هم كردن سه مسأله مزبور سبب شده در برخي مطالب خلط مبحثي پيش آيد، ابهام و پيچيدگي گمراهكنندهيي به مطلب راه يابد و تشخيص حق و باطل را بر نويسنده و خواننده مشكل كند.
در معني كلمه «سياست» نيز تطور و تحول و نكتههاي شايان توجهي هست كه غفلت از آنها، خود موجبي ديگر براي خلط مبحث و سرگرداني در راه فهم صحيح و كامل مطلب است.
بنابراين لازم بود:
اولاً: هر يك از سه مسأله فوق جداگانه بررسي شود.
ثانياً: در مقدمه، بحث مفصلي پيرامون كلمه سياست، معني و تطور آن ايراد شود.
سياست
معني لغوي، اصل عربي
سياست يك واژه عربي است كه به زبان فارسي آمده است. المنجد معني اين كلمه را اينطور ضبط كرده است:
ساس، يسوس، سياﺳﺔً، الدوّابَ: قام عليها و راضها – القوم: دَّبرهم و تولي امرهم – الاثر: قام به. و يقال: فلان مجرب قد ساس و سيس عليه: اي اَدَّبَ و ادِّب. با توجه به ترتيب سه معني كه براي سياست گفته اينطور حدس ميزنيم كه:
سياست، نخست، به معني دامداري و دامپروري و اداره امور دامها است. بعد به زعامت و تدبير و اداره امور يك گروه مردم نيز سياست گفته شده است. ميگويند: فلان كس آزموده است؛ هم سياست كرده و هم سياست شده، يعني هم ادب كرده و هم ادب شده.
بنابراين معني ديگر سياست «تأديب» است.
المنجد بعد خود كلمه «سياست» را از نو طرح ميكند و در معني آن ميگويد: السياسه: مصدر. استصلاح الخلق بارشادهم الي الطريق المنجي في العاجل و الاجل.
السياسه المدينه: تدبير المعاش مع العموم علي سنن العدل و الاستقامه.
سياست: مصدر فعل «ساس» است و همان معاني گذشته را دارد.
معني ديگر آن: واداشتن مردم به راه خير و صلاح از طريق ارشاد آنها به راه نجات و درستكاري حال و آينده است.
سياست مدني: اداره زندگي مردم و زندگي با عموم بر پايه اصول عدل و راستي و درستي است.
صاحب قاموس به اين تفصيل وارد مطلب نشده و همين اندازه ميگويد:
سست الرعيه سياسه: امرتها و نهيتها و فلان مجرب قد ساس و سيس عليم اَدَّبَ و اُدِّبَ.
رعيت را سياست كردم يعني به او امر و نهي كردم و گفتم فلان كار را بكن و فلان كار را نكن و . .
در نصوص اسلامي
در قرآن كريم
كلمه سياست و مشتقات آن بطور كلي در قرآن كريم نيامده است.
رستگاري در آينده نزديك و آينده دور يا «دنيا و آخرت» است.
در حديث
در روايات و احاديث اسلامي گاهگاه برخي از مشتقات كلمه سياست ديده ميشود. سيد رضي در كتاب نهجالبلاغه، در يكي از نامههاي حضرت علي (ع) به معاويه چنين نقل ميكند:
«و متي كنتم يا معاويه (ساﺳﺔ الرعيه) و ولاة امر الامه …؟»
اي معاويه: كي شما (ادارهكننده توده مردم) و زمامدار امور امت بودهايد … ؟»
(نهجالبلاغه، جلد 3، صفحه 12، نامه 10)
باز در نامه ديگري از آن حضرت به معاويه چنين نقل ميكند:
«و زعمت ان افضل الناس في الاسلام فلان و فلان فذكرت امراً اِن تَمَّ اعتزلك كلّه و ان نقص لم يلحقك ثلمه و ما انت و الفاضل و المفضول؟ (والسائس و المسوس)… ؟»
از نامه معلوم ميشود معاويه به آن حضرت نامهيي نوشته و ضمن آن ابوبكر و عمر را برتر از علي عليهالسلام شمرده و گفته كه آنها «سائس» ادارهكننده و حاكم بودهاند و علي عليهالسلام «مسوس» يعني تحت حكومت آنان ميزيسته است و بنابراين ديگر شايسته مقام خلافت نيست و علي عليهالسلام در پاسخ اين بهانه واهي و بيارزش او ميفرمايد:
چنين پنداشتهاي كه فلان و فلان «ظاهراً مقصود ابوبكر و عمر است» در اسلام از همه مردم برترند. اين مطلب چه ارتباطي به تو دارد.
اگر مطلب همانطور و كاملاً به همان ترتيب باشد كه تو پنداشتهاي ذرهاي از آن فضيلت و كمال به تو ارتباط ندارد و اگر آنجورها نباشد باز هم به تو ارتباط ندارد، تو نه در كمال و فضيلت آنها شركت داري و نه در كمي و كاستيشان، ترا به مهتر و كهتر [اداره كن و اداره شو] چه كار …؟
(نهجالبلاغه، جلد 3، صفحه 34، نامه 28)
در بخش امثال و حكم نهجالبلاغه جلد 3، صفحه 257، شماره 437 ميگويد:
و سئل عنه عليهالسلام ايُّما افضل: العدل او الجود؟ فقال عليهالسلام:
«العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها. [والعدل سائس عام] و الجود عارض خاصّ، فالعدل اشرفهما و افضلهما»
از حضرتش پرسيدند كدام يك بهتر و برتر است، عدالت يا بخشندگي؟ فرمود: عدالت راه اساسي است كه (كارها در مجراي خود بيفتد) هر چيز در جاي خود قرار گيرد (و هر كس به حق خود برسد). اما بخشندگي كارها را از جهت اصلي خود منحرف ميكند، عدالت همه را اداره ميكند ولي بخشش امري استثنائي و برخلاف اصل و خصوصي است، بنابراين شرف و فضيلت و ارزش عدالت بيشتر است.
در زيارت جامعه كبيره كه از شيخ صدوق در كتاب من لايحضره الفقيه و كتاب عيون اخبار الرضا از امام علي نقي (ع) روايت شده و در كتب ادعيه از جمله مفاتيح الجنان نقل شده، امام در كيفيت زيارت پيغمبر (ص) و ائمه طاهرين سلام الله علهيم اجمعين به موسيبن عبدالله نخعي دستور ميدهد كه بگو:
السلام عليكم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائكه و مهبط الوحي و معدن الرحمه و خزان العلم و منتهي الحلم و اصول الكرم و قاده الامم و اولياء النعم و عناصر الابرار و دعائم الاخيار و (ساسه العباد) و اركان البلاد و …
ترجمه و توضيح
سلام بر شما، اي خاندان نبوت و جايگاه رسالت، اي كه فرشتگان به درگاهتان آمد و شد داشتند و سروش عيني برايتان ميآمد، كان رحمت، خزينهداران علم، صاحبان آخرين درجه علم، ريشه و سرچشمه بزرگواري، زمامداران امتها و ولي نعمتها و عناصر اصلي نيكان و پايههاي اساسي برگزيدگان (گردانندگان امور عباد) و ركن هاي نگهدار بلاد …
در اين نصوص ديني كلمات: سائس، مسوس و ساسه كه ريشه هر سه با سياست يكي است استعمال شده و در هر سه مورد با معنايي متناسب با همان معني اداره و تدبير امور بكار رفته است.
بر روي هم چنين مينمايد كه سياست و مشتقات ديگر آن نه در محاورات عمومي و نه در نصوص ديني چندان استعمال نميشده و از لغات متداول عموم نبوده است.
در آن دوره بيشتر واژه «ولايت» و «تولي» و «والي» و مشتقات ديگر اين ريشه را به كار ميبردهاند و مخصوصاً در نصوص ديني، چه قرآن و چه سنت، از كار و مقام «اداره و امور امت» غالباً به «ولايت و تولي» تعبير شده است.
بنابراين واژه «سياست» در آن دوره چندان به كار نرفته و به اندازه امروز استعمال نميشده است.
در اصطلاح علمي
از اواخر قرن اول هجري ترجمه كتابهاي علمي و فلسفي و ادبي به زبان عربي شروع شد. فلسفه به دو قسمت اصلي نظري و عملي تقسيم ميشد و هر يك از اين دو، داراي سه بخش مستقل بود.
قسمت نظري درست شناختن و قسمت عملي درست زيستن را به آدمي ميآموخت.
آدمي براي آنكه درست زندگي كند بايد بداند:
1- خود را چهجور اداره كند.
2- خانواده را چهجور اداره كند.
3- جامعه را چهجور اداره كند.
بنابراين حكمت عملي سه بخش داشت: اخلاق، تدبير منزل، سياست.
آن بخش از حكمت عملي كه به انسان ياد ميداد جامعه را چهجور اداره كند در زبان يوناني «پُليتيكوس Politikos» نام داشت.
كلمه Politikos از كلمه «پُليس Polis» يعني شهرستان گرفته شده و معني اصطلاحي آن «علم اداره امور شهرستان» بود.
مترجمين در ترجمه عربي كتابهايي كه در يونان درباره «علم ادارة امور شهرستان» تأليف شده بود به جاي Polis «مدینه» و به جاي Politikos «سياست مُدُن» را به كار بردند (مُدُن جمع مدينه = شهر). از آن پس كلمه «سياست» به علم مملكتداري گفته شد.
توجه داشته باشيد كه تا اينجا كلمه «سياست» معادل عربي كلمه يوناني است يعني همان كه در فرانسه «پلي تيك» Politique گفته ميشود.
در فارسي
سياست با معاني گوناگوني كه در زبان عربي داشت به زبان فارسي آمد. از ميان معاني لغوي آن، معني اول، يعني دامداري و دامپروري و ادارة امور دامها، در زبان فارسي كنوني معمول نيست و شايد اصولاً فاسيزبانان هيچگاه سياست را به اين معني در فارسي به كار نبرده باشند.
در زبان فارسي از كلمه سياست مشتقات و تركيباتي از قبيل:
سياس، سياستمدار، سياسي، امور سياسي و . . . معمول و متداول شد. خواجه نظامالملك وزير معروف سلجوقيان در قرن پنجم كتابي در آيين مملكتداري نوشت كه به «سياستنامه» معروف شد.
در زبان فارسي به «فن و عمل اداره امور مملكت» نيز سياست گفته ميشد. اين معني نيز با اصل معني عربي «اداره امور» و اصل يوناني اصطلاح سياست كاملاً سازگار بود.
همچنين در فارسي سياست به معني تنبيه، و سياست كردن به معني تنبيه كردن به كار رفته و اين معني نيز با معني تأديب در عربي مناسبت كامل دارد.
سياست به معني حقهبازي و نيرنگ
همانطور كه در المنجد گفته «السياسه استصلاح الخلق بارشاد هم الي الطريق المنجي في العاجل و الاجل. السياسه المدينه: تدبير المعاش مع العموم علي سنن العدل و الإستقاﻣﮥ»، سياست بايد بر پايه صلاحانديشي براي تودههاي مردم و آئين مصالح مادي و تصدي همه افراد جامعه و بر پايه عدل و داد و راستي و درستي استوار باشد. اگر اين امر خطير يعني سياست و اداره امور امت، به دست كساني افتد كه به راستي صلاحيت آن را داشته باشند و غرض آنها از پرداختن به آن، چيزي جز رضاي خدا و آسايش خلق نباشد، سياست همواره همراه با راستي و درستي، پاكي و تقوي، عدل و استقامت و سياستمدار در درجه اعلاي فضيلت و تقوي و شرافت و كرامت خواهد بود. پيغمبر اسلام (ص) [و] حضرت علي (ع) از برجستهترين نمونههاي اينگونه سياست و سياستمداري هستند. آنها مدتها همه امور امت خود را اداره كردند بيآنكه دامن عصمت و تقواشان ذرهاي به گناه و فساد و دروغ و تزوير و نيرنگ و ستم آلوده شود. زيرا آنها در مورد كوچكترين كار و ناتوانترين افراد و كمترين ذره از اموال و حقوق، خود را در برابر خدا مسئول ميدانستند و مسئوليت خطير الهي «سياست» يعني اداره امور امت و سرزمين و مملكت اسلام را با التزام به اين اصل پذيرفته بودند.
ولي اگر كار خطير سياست و اداره امور امت به دست كساني افتد كه خودكامگي و رياستطلبي و هوسبازي انگيزه اصلي آنها بر غصب يا قبول زمامداري باشد، ديگر نبايد انتظار داشت كه سياست به معني «ادارة امور مردم از راه عدل و استقامت و پاكي و درستي و به منظور تأمين مصالح معنوي و مادي آنان در حال و آينده» باشد.
سياست در دست اين سياستپيشهها همه مشخصات بالا را از دست ميدهد و تا آنجا تغيير ماهيت ميدهد كه به معني:
سواري بر گرده مردم و دوشيدن همه آنها از فقير و غني و به كار انداختن همه نيروها و سرمايههاي ملت در راه هوسها و كامروائيهاي شخصي، با استفاده از همه ابزارهاي ممكن، زور و تهديد، حقه و نيرنگ، فريب و ريشخند با وعدههاي دروغ سر مردم را گرم كردن و شيره ماليدن و بر خر مراد سوار شدن و از اين قبيل كارهاي شيطاني درميآيد.
اينجا است كه توده مردم از كلمه «سياست» و همه مشتقات آن شديداً متنفر ميشوند. چون همراه با «سياست» چيزي جز:
بيداد و ستم، شهوت و فساد، دروغ و تزوير، ريا و تظاهر، حقّه و نيرنگ، نميبينند.
خاطره تلخي كه از حكومتها و سياستمدارهاي فاسد و بيدادگر در مردم پيدا و از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود و چنان در اعماق روح آنها اثر ميگذارد كه قباحت و زشتي كار اين حكومتها به خود واژه «سياست» سرايت ميكند، همراه با اين كلمه صدها معني زشت و احساس تلخ را بصورت تداعي در ياد آنها برميانگيزد و كار به جايي ميرسد كه معني صحيح و اصلي كلمه فراموش شود و سياست در ذهن خاص و عام، «سياست لعنتي» لقب گيرد.
تركيبات جديد
بدنبال اين تحول لغتی، تركيبات تازهاي از كلمه «سياست» در فارسي پديد آمد كه فقط با همين معني لغتي سازگار بود. از قبيل سياستباز، سياستباف و . . .
اين تركيبات و شيوع آنها در افواه مردم نيز عامل مؤثري بود كه سياست را روزبروز در اذهان منفورتر كند.
نه فقط كلمه «سياست»، بلكه معادل فرانسه آن «پلي تيك» نيز سخت به اين نكبت دچار شد و امروز فارسيزبانها از كلمه «پلی تيك» جز، خدعه، نيرنگ و حقهبازي، معني ديگري نميفهمند.
دَها، به جاي سياست
در زمان علي (ع) كلمه سياست اينطور بدنام نشده بود. اين بدنامي نصيب واژه ديگري شده بود؛ واژه دها. دها، معني اصليش زيركي و هشياري است. ولي زيرك و هشيار كيست؟
علي در پاسخ آنها فرمود:
والله ما معاويه بادهي مني ولكنه يغدر و يفجر و لولا كراهيه الغدر لكنت من ادهي الناس وَ لكِن كُلُّ غَدرَه، فَجرَه وَ كُلُّ فَجرَه، كَفرَه، و لِكُلِّ غادِر لِواء، يُعَرفُ بِهِ يَومَ القِياﻣهِ وَاللهِ ماأُستَغفَلُ بِالمكيدَهِ وَ لا أُستَغمَزُ بالشديده (فيض ص 648)
سوگند به خدا، معاويه از من زيركتر نيست، نيرنگبازي و دروغپردازي ميكند. اگر بيزاري از حقه و نيرنگ نبود از زيركترين مردم همي بودم، اما هر نيرنگي دروغي و هر دروغ انحرافي به همراه دارد. هر نيرنگباز روز رستاخيز با خود پرچمي دارد كه با آن شناخته ميشود، ولي علي در عين حال كه نيرنگباز نيست فريب نيرنگ ديگران را هم نميخورد به خدا سوگند نه گول كسي را ميخورم و نه در برابر سختيها خود را ميبازم.
نهجالبلاغه، ج 2، صفحه 206، جلسه 195
آري علي زيرك است، خيلي هم زيرك است و به دليل چنين زيركي فوقالعاده گول نميزند و در عين حال گول هم نميخورد، كسي را نميفريبد و در عين حال از كسي فريب هم نميخورد، همان كه در جاي ديگر فرمود: و ان هي بصيرتي ما لبَّست علي نفسي و ما لبِّس علي: بينش من همواره همراه من است، نه خود خويش را ميفريبم و نه فريب ديگران ميخورم.
زیرک و هشیار کیست؟ آنكس كه همه نيروهاي فكري خود را در راه رسيدن به خواستههاي شخصي خود و تجاوز به حقوق ديگران به كار اندازد و در اين راه از هيچ گناه و ستم و انحراف دريغ نكند؟ يا آنكس كه انديشهاش همه آن باشد كه از فرمان خالق سر نپيچد و در خدمت به خلق ذرهاي فرونگذارد و دامن تقوايش به گناه آلوده نشود؟
از نظر مردان خدا و مردان خرد، زيركي و هشياري در راه دوم است نه در راه اول، هر جا به حيله و نيرنگ و عوامفريبي، زيركي نام دهند و خودداري از اين گناهها و انحرافها را سادگي و نشان نازيركي پندارند معلوم است كه آنجا مردمي كم رشد و تودهاي گمراه و منحرف زندگي ميكنند. تودهاي كه در تشخيص حقايق ناتوان و در چنگال كساني كه از جهل و بيخردي و گمراهياش بهرهبرداري ميكنند خوار و گرفتار است.
علي (ع) در زمان خود با گروهي از اين مردم روبرو بود. آنها ميگفتند علي خيلي خوب است عالم، زاهد، پرهيزكار، شجاع، دادگر و . . . ولي حيف كه زيركي معاويه را ندارد.
معني جديد
يكي از شئون سياست مملكت و اداره امور يك امت، اداره روابط آن ملت با ملتهاي ديگر است. اين بخش از سياست سابقاً اهميت خاصي نداشت و حتي از بسياري از بخشهاي ديگر سياست ارجحيتش كمتر بود. با سهولت و توسعه روزافزون ارتباط ميان مردم جهان، اداره روابط خارجي و مسائل بينالمللي به صورت يكي از حساسترين مراحل اداره هر ملت و مملكت درآمد. تا آنجا كه سياست خارجي يكطرف و سياست داخلي طرف ديگر قرار گرفت. سياست خارجي مخصوصاً براي كشورهاي مقتدر و استعمارگر اهميت فراواني پيدا كرد. براي اين بخش از سياست، يعني سياست خارجي، در زبان فرانسه كلمه «ديپلوماسي diplomatie» به كار ميرود. در فارسي بجاي ديپلوماسي نيز همان كلمه «سياست» به كار برده ميشود. به اين ترتيب كلمه سياست معني جديدي پيدا كرد: «سياست خارجي و اداره روابط خارجي و روابط بينالمللي»
تركيبات جديد ديگر
پيشرفت زندگي بشر بر وسعت دامنه فعاليتهاي اجتماعي به ميزان شگفتانگيزي افزود و در هر قسمت تحولات اساسي بوجود آورد بطوري كه اداره هر يك نيازمند طرح و اجراي نقشههاي فني پيچيدهاي شد، فرهنگ، اقتصاد و شعب مختلف آن. بايد براي هر يك از اين امور اجتماعي نقشههاي دقيق و فني بوسيله كارشناسان آزموده تهيه و براي اجرا در اختيار مجريان گذارده شود. به اين ترتيب سياست كلي مملكت بارديگر تجزيه شد و اين بار علاوه بر «سياست داخلي» و «سياست خارجي»، تعبيرهايي از قبيل «سياست فرهنگي»، «سياست اقتصادي»، «سياست بازرگاني»، «سياست توليدي»، «سياست پولي»، «سياست مالي» و… درست و رايج شد.
نكته قابل تذكر اينكه در زبان فرانسه و زبانهاي ديگر لاتيني در همه اين تركيبات همان «پلي تيك» به كار ميرود. مثلاً گفته ميشود «اكونومو پلي تيك»، «سياست اقتصادي» ولي در مورد خصوص سياست خارجي كلمه خاص ديپلوماسي انتخاب شد. چرا!
منشأ اين تفاوت اين است كه در حسن اداره همه شؤون ديگر از فرهنگ، اقتصاد، بازرگاني، توليد و . . . عامل مؤثر، همان كارداني و حسن اداره و تدبير است. اما سياست خارجي، بخصوص براي كشورهاي استعمارگر، بايد بوسيله مردمي تودار و هفت لا و هفت رنگ اداره شود. بنابراين فن آنها و كار آنها بهتر است ديپلماسي ناميده شود. كلمه ديپلماسي از ريشه يوناني diploos به معني «دولا» گرفته شده است. مثلاً با آنكه در كشور خود وظيفه دارد و ميكوشد قانون و حقوق ديگران را محترم بشمارد وقتي قدم به كشور ديگر، بخصوص اگر كشوري استعمارزده يا آماده براي استعمار و به اصطلاح جديد، توسعهنيافته، يا در حال توسعه ميگذارد، اصيلترين وظيفه و مأموريت او قانونشكني و حقكشي ميشود. بايد تمام قدرت فكري خود را به كار اندازد و هر چه فوت و فن در چنته دارد به كار برد تا قوانين آن مملكت حتي قوانين اساسي، آن را به سود مملكت خود نقض كند و سادهترين و مسلمترين حقوق بشري را زير پا گذارد. براي نشان دادن اين شيوه اربابپسندانه ديگر كلمه «پلي تيك» كافي نيست واژه ديپلوماسي بهتر و روشنتر ميتواند آن را در نظر مجسم كند.
مطلب جالبي بود. با سپاس