1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

ده شخصیت انقلابی در گفت وگوی سایت شفقنا با دکتر بهشتی : شهید بهشتی به شیوه های سرکوبگری اعتقاد نداشت

* در پیروزی انقلاب شخصیت ها و افراد زیادی بودند که توانستند با وجود اختلاف در عقیده و روش سیاسی هدف مهمی که انقلاب اسلامی بود را به سرانجام برسانند. شخصیت هایی همچون آیت الله منتظری، شهید بهشتی، دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید مفتح و … سوال اینجا است که چرا این افراد با وجود اینکه از طیف های مختلفی بودند و افکار، سیاست و روش های شبیه به هم نداشتند ولی توانستند به این مهم دست پیدا کنند؟

بهشتی: باید ببینیم حادثه ای که به نام انقلاب اسلامی اتفاق افتاد در چه بستر و بافت تاریخی شکل گرفت. البته انقلاب ها، پدیده های اجتماعی و سیاسی نیستند که
افراد برای به وجود آوردن آنها تصمیم بگیرند، بلکه اتفاق می افتند. انقلاب ها برای ایجاد یک تحول شکل می گیرند اما برای ایجاد آن تحول، افراد هستند که تصمیممی گیرند و فعالیت می کنند و طبیعتاً تلاش هایشان هم در همان جهت شکل می گیرد. واقعیت این است که از زمان آشنایی ایرانیان با پدیده تجدد، این سوال پیش آمده بود که چرا ما عقب افتادیم و پیشرفت نمی کنیم؟ پاسخ های متنوع و متعددی به این پرسش اساسی داده شد، اما مهم تر از همه این است که گفته می شد ما برای دستیابی به پیشرفت احتیاج به استقلال، یا عدالت یا آزادی داریم و یا اینکه هر سه این موارد یعنی استقلال، آزادی و عدالت در جهت دستیابی به پیشرفت مورد توجه قرار گرفته و برای آن تحقق تلاش می شد. تلاش هایی قبل از مشروطه داشتیم و بعد از آن، مشروطه اتفاق افتاد که همه این تلاش ها در آن بستر عمومی برای مطالبات سه گانه یا به یک معنا چهارگانه شکل گرفت. افرادی که نام بردید راه حل را برای دسترسی به عدالت، استقلال، آزادی و در نتیجه دستیابی به پیشرفت از طریق یک بازاندیشی در معرفت دینی و شکل گیری نهادهای اجتماعیِ دینی، جستجو کردند. این حرکت البته در مورد مرحوم آقای بازرگان به خیلی قبل از آن بازمی گردد اما دست کم از دهه ۱۳۲۰ به بعد شاهد شکل گیری و رشد آن هستیم. بعد از نهضت ملی شدن صنعت نفت، ضرورت شکل گیری این تفکر و ضرورت تلاش برای شکل دادن به نهادهای اجتماعی مبتنی بر اندیشه های دینی که مورد بازبینی قرار گرفته باشد و متناسب با مقتضیات زمان  بازخوانی شده باشد، بیشتر احساس شد. بعد از جریان ۱۵ خرداد و سرکوب قیام ۱۵خرداد طبیعتاً این حرکت با سرعت و رشد بیشتری مواجه شد. یعنی پاسخ دادن به نیاز ایرانی در زمان ما از طریق بازاندیشی در معرفت دینی. این چیزی است که همه افرادی که نام بردید را به همدیگر پیوند می دهد. افراد دیگری هم بودند که برای تحول در جامعه با دیدگاه های دیگر تلاش کردند، بخشی از آنها در درون طیف اندیشمندان و فعالان اجتماعی مسلمان قرار می گیرند که به ضرورت بازاندیشی دینی در این زمینه عنایت نداشتند، بلکه فکر می کردند با همین داشته های موجود می توان جامعه اسلامی را بوجود آورد. اینها به اسلام سیاسی اعتقاد داشتند اما فکر می کردند که  صرفاً با تغییر حکومت، این خواسته ها به راحتی برآورده می شود و معتقد بودند در مخزن معارف دینی کنونی همه چیز داریم و نیازی به این که از نو بیاندیشیم و ببینیم که اسلام در مورد مسایل امروز چه می تواند بگوید، نیست. بخش دیگری از مسلمان ها هم بودند و هستند که طبیعتاً خواستار این هستند که یک جامعه اسلامی شکل بگیرد اما این را نه از طریق اسلام سیاسی و تغییر حکومت می بینند و نه نیازی به نواندیشی دینی می بینند، بلکه می گویند ما اگر به همان سنن دینی خودمان عمل کنیم طبیعتاً به تدریج به یک جامعه اسلامی می رسیم. خارج از طیف مسلمان ها  هم افراد دیگری بودند مثلا عده ای می خواستند از طریق مارکسیسم با پسوندهای مختلفش لنینیسم و مائوییسم یا تجربه هایی که در برخی نهضت های چپ گرای دیگر وجود داشت. افرادی که شما نام بردید کم و بیش به همین طیف نواندیش دینی متصل هستند، البته اجزای یک طیف هستند و همه یکجور فکر نمی کنند. اجازه دهید این مباحث را کمی بازتر کنم. اگر بگوییم می خواهیم یک اقتصاد سالم و پیشرو داشته باشیم، گاهی درکمان از نهادهای اقتصادی مانند روابط اقتصادی، مبادلات و قوانین حاکم بر نظام اقتصادی، یک درک سطحی است. بنابراین خواسته و میل ما این است که یک جامعه و یک نظام  اقتصادی داشته باشیم که پویا باشد و همه به کار و کاسبی خود برسند، نظام ربوی در کار نباشد، از تولیدات وطنی حمایت کنیم و مانند آن. شما این نگاه را به عنوان نمونه مثلاً در مانیفستی که در سال ۱۳۲۹ با عنوان «کتاب راهنمای حقایق» توسط سازمان فدائیان اسلام منتشر شد می توانید ببینید. اما یک وقت هست که یک گام بالاتر می گذاریم و می گوییم دسترسی به نظام اقتصادی موافق مجموعه تعلیمات دین، سازوکارها و ساختارهای خاصی لازم دارد تا تغییر و تحول لازم بوجود آید. مثلاً نمی توانیم بانکداری نوین را حذف کنیم بلکه باید فکر کنیم این بانکداری چگونه خارج از نظام ربوی کار کند. آن وقت نگاهمان درباره بیمه، بورس، تولید، کشاورزی، صنعت، مبادلات تجاری، بازنشستگی، اشتغال و … هم همینطور است. در این صورت، ما تمام این موضوعات جدید را بررسی می کنیم و می بینیم بر اساس جهان بینی اسلامی چگونه بایستی این اجزای مهم اقتصاد نوین را شکل داد تا منافاتی با زیست مسلمانی نداشته باشد. این یک نگاه عمیق تر و نهادی است. اینجا شما با نهادها سروکار دارید و سعی می کنید ببینید که آیا اسلام برای پاسخگویی به این مقتضیات و به این نیازهای زمانه در درون خود چیزی دارد یا ندارد؟ یا دست کم چطور می شود آن را به گونه ای فهم کرد که بتواند پاسخگوی نیازهای زمانه باشد؟  این نگرش دوم با پروژه نواندیشی دینی مرتبط است. بخشی از دلیل اینکه این افراد توانستند با یکدیگر اشتراک مساعی داشته باشند، به اشتراک دیدگاهشان در این زمینه بازمی گردد. یعنی افرادی بودند که کم و بیش می دانستند بایستی چنین تحولاتی بوجود بیاید تا بتوان یک جامعه جدیدی را برپا کرد. شما به تاریخ همه این گروه ها که نگاه کنید می بینید که خواستار اصلاح هستند و انقلاب در امتداد اصلاح صورت گرفت نه به عنوان جلیگزین آن. یعنی تا زمانی که رژیم پهلوی راه های اصلاح را نبسته بود همه دنبال اصلاح بودند. برخی حتی با مسؤولین نظام حاکم مکاتبه و گفتگو داشتند، نامه نگاری می کردند، ملاقات و بحث داشتند، پیغام می دادند و  مصر بودند مسئولین نظام سلطنتی به خودشان بیایند و تغییر رویه دهند. هرچه گذشت، رژیم پهلوی در مقابل این اصلاحات نه فقط در مقابل مسلمان ها و چپ گرایان مارکسیست، بلکه حتی در قبال بسیاری از افرادی که کارگزاران در درون نظام خودش بودند هم مقاومت کرد. توجه به این مسأله بسیار مهم است. یعنی وقتی مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم آیت الله طالقانی در جریان دادگاه نهضت آزادی محاکمه می شوند خطاب به نظام می گویند ما آخرین گروهی هستیم که با شما با زبان اصلاح صحبت می کنیم، اما شما دارید همه راه های اصلاح را می بندید! نهضت آزادی یک گروه مسلح نیست و ما به صورت مسالمت آمیز خواهان تحول هستیم، اما همه ما را دستگیر کردید که به جرم این که نهضت آزادی را تشکیل دادید، گوش های نظام استبدادی این هشدار را نمی شنود. به هر حال، اعضای این طیف طبیعتاً در طی این مسیر تا سال ۵۷ تبادلات، جلسات، دیدارها و هم فکری هایی دارند که این افراد  و افراد دیگری مثل مرحوم دکتر شریعتی و شهید آیت الله مطهری که در مباحث فرهنگی و فکری نقش اساسی داشتند را به هم نزدیک تر کرد. تلاش های شان گفتمانی به وجود آورد که با نام گفتمان نواندیشی دینی می شناسیم. این گفتمان ایده هایی برای تنظیم امور اجتماع دارد و کم و بیش برنامه ای هم دارد، هرچند هنوز، حتی در سال ۱۳۵۷، آمادگی اداره یک کشور را نداشت و با یک انقلاب غیرمترقبه و غیرمنتظره مواجه می شود. این گروه، گفتمانی را در میان قشر تحصیل کرده و بخصوص طبقه متوسط شهری، در شهرهای بزرگ و کوچک کشور، شایع کرد و طبیعی است که وقتی امواج انقلاب شروع می شود، سراغ همین افراد هم می روند تا در رهبری انقلاب و بعد هم در معماری جامعه و نظام جدید مشارکت کنند. اینجاست که اختلاف نظرها به تدریج، بخصوص بعد از انقلاب بوجود می آید. اختلاف نظرها طبیعتاً در سطح مدیریتی و از سنخ شیوه اداره کشور، در همان شورای انقلاب هم بوجود می آید، اما اینها اختلاف نظرهایی محدود به این زمینه است نه تفاوت های فکری عمیق. مثلاً فرض کنید عده ای مثل مرحوم آقای طالقانی، شهید بهشتی و حتی مرحوم مهندس سحابی اعتقاد داشتند که پتانسیلی بوجود آمده و نیاز به این هست که یک مقدار انقلابی تر عمل شود و این کار با بسیج نیروها انجام بگیرد و برای مطالبات گسترده ای که مردم دارند گام های بلندتری برداشته شود. آن زمان همه اذعان داشتند که نظام بروکراتیک ناکارآمد، فرسوده و فاسد نظام شاه که بخش زیاد آن باقی مانده توانایی پاسخ دادن به این همه مطالبات را ندارد. اما عده ای مانند مرحوم آقای بازرگان و آقای  دکتر سحابی اعتقاد داشتند که چاره ای نداریم و باید گام به گام پیش برویم و زمان بیشتری لازم داریم  تا بتوانیم وضعیت را سرو سامان دهیم. این جنس اختلافات، جنس اختلافات فکری نیست،  جنس اختلافات مدیریتی و مرتبط با شیوه مدیریت است. بعد از اینکه دهه اول انقلاب به پایان رسید، برخی از این افراد فوت شدند، برخی شهید، برخی هم کناره گرفتند یا کنار گذاشته شدند و خلأ آنها با نیروهای اسلام سنتی اما سیاسی که به نواندیشی دینی اعتقاد ندارند پر می شود. البته آنها هم یک طیف فکری از جامعه هستند و صرف این که بر نظام تصمیم گیری حاکم می شوند منفی نیست. مشکل از اینجا شروع می شود که این افراد چون درکی از کارکرد نهادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه ندارند، با همان نگاه سطحی خود به ترمیم و تصحیح شکلی جامعه می بپردازند بدون اینکه سازوکارهای نهادی آن را تعبیه کنند و بعد که در ایجاد تحول ناکام می مانند، آن ناکامی ها را به عوامل دیگر نسبت می دهند؛ عواملی که وجود دارند (مثل توطئه دشمنان انقلاب در خارج و داخل) اما علت تامه محسوب نمی شوند. به جای آسیب شناسی و علت یابی ناکامی هایشان، گروه های دیگر را متهم به کارشکنی می کنند. هر سال برنامه ای ارایه می شود،  شعارهایی داده می شود، برنامه های ریز و درشتی ارایه می شود و تصویب می شود، اما تحولی اتفاق نمی افتد. این در حالی است که همراه با تحولات جامعه و شرایط، باید تحول فکری هم همراه باشد اما این گروه دوم که بخصوص پس از دهه اول به بعد در رأس امور مدیریتی قرار گرفتند، فاقد این پشتوانه فکری پویا هستند.

* به عنوان شخصیت اول می خواهیم شخص مرحوم آیت الله منتظری را در انقلاب بررسی کنیم. مرحوم منتظری چه نقشی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کردند؟

بهشتی: مرحوم منتظری در تثبیت مرجعیت امام خمینی(ره) نقش اساسی و بنیادی داشتند. در همان زمان که امام از مدرسین برجسته خارج فقه  محسوب می شدند مرحوم  آقای منتظری هم از مدرسین برجسته حوزه بودند. مرحوم آیت الله منتظری بعد از رحلت آیت الله بروجردی در شکل گیری مرجعیت امام خمینی(ره) اگر نگوییم که بیشترین نقش، دست کم نقش اساسی و کلیدی ایفا کردند.

چرا؟

بهشتی: به خاطر این که خودشان را همفکر با امام می دیدند و به رهبری امام اعتقاد داشتند. مرحوم منتظری با گذشت زمان به جرگه نواندیشان دینی نزدیک تر شد. هم توان علمی و هم سابقه مبارزاتی شناخته شده ای داشتند. در زمان شاه وقتی امام در ایران نبودند دو روحانی مبارز برجسته داشتیم که سمبل مبارزه متدینین و مذهبی ها بودند: یکی مرحوم آیت الله طالقانی و دیگری هم مرحوم آیت الله منتظری. این دو نفر سختی ها، زندان ها، شکنجه ها، تبعید ها و آزار و اذیت های زیادی  دیدند و سمبل مقاومت در مقابل رژیم شاه بودند و چشم امید همه به این دو نفر بود.

* آیت الله موسوی اردبیلی کسی که بعد از شهید بهشتی به عنوان رییس دیوان عالی کشور منصوب شدند و ۳۸ سال که بعد از انقلاب هم زیستند و شاید از معدود افرادی انقلابی بودند که تا زمان حاضر در میان مردم بودند. چه کارآموزنده و عملی از ایشان به یادگار مانده است؟

بهشتی: آیت الله موسوی اردبیلی از شاگردان بارز و برجسته آیت الله محقق  داماد بودند که در نجف هم تحصیل کرده بودند. مرحوم آیت الله محقق داماد عالم برجسته ای بود که شاگردان او هم شاگردان برجسته ای بودند. شاید بخشی از این برجستگی به شیوه تدریس و مباحثات ایشان بود که جسارت علمی در شاگردان شان پرورش می داد؛ افرادی مانند امام موسی صدر، آقای  شبیری زنجانی، شهید بهشتی، مرحوم موسوی اردبیلی و بسیاری دیگر از فضلای برجسته که بعدها نقش اساسی در تحولات فقهی ایفا کردند. آشنایی شهید بهشتی با آقای موسوی اردبیلی از همان سال ها آغاز شد. البته حوزه علمیه قم آن زمان یک حوزه  کوچکی بود، تعداد طلبه ها اینقدر زیاد نبود و همه تقریباً یکدیگر را می شناختند. آقای موسوی اردبیلی هم در زمینه ایجاد تحولات فرهنگی قبل از انقلاب فعالیت مهمی را داشتند مانند تاسیس مکتب امیرالمومنین (ع) و مدارس مفید در تهران که سعی کردند شبیه همان کاری که آقای بهشتی در دبیرستان دین و دانش قم انجام دادند در تهران به شکل دیگری انجام گیرد. همچنین به همت ایشان موسساتی مانند کانون توحید راه اندازی شد یعنی مرکزی شبیه حسینیه ارشاد که تا بتواند محل فعالیت های نواندیشان دینی بشود. همه اینها مرهون خدمات آقای موسوی اردبیلی در قبل از انقلاب است.  بعد از انقلاب هم مدتی مسؤولیت دادستانی کل و بعد از شهادت آقای بهشتی، ریاست دیوان عالی کشور و ریاست قوه را بر عهده گرفتند. بعد از دهه ۶۰ هم خودشان را وقف خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی کردند و دانشگاه مفید قم را تأسیس کردند و همچنین درس خارج مهمی در قم دائر کردند که در تربیت نسلی نو از مدرسان حوزه بسیار موثر بود. آقای موسوی اردبیلی هم بازداشت می شد و ساواک ایشان را زیر نظر داشت، اما سبک و شیوه مبارزاتی ایشان با دیگران متفاوت بود، چون در حوزه  فرهنگی بیشتر تلاش می کردند بنابراین کمتر مورد آسیب قرار گرفت. پنچ نفری که امام به عنوان هسته اصلی شورای انقلاب و موسس آن تعیین کرد که بعد این اعضا، افراد دیگری را با رأی گیری اضافه کردند عبارت بود از آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله باهنر و آیت الله هاشمی رفسنجانی که بعد امام فرمودند شما ۵ نفر راجع به هر کسی که توافق کردید تا ۱۶ نفر می توانید اضافه کنید که نفرات بعدی  با آرای این افراد و البته با تصویب امام تعیین شدند. مرحوم آقای بهشتی هم به لحاظ فکری و فقهی به آقای موسوی اردبیلی بسیار نزدیک بودند و یک همکاری فقهی عمیقی به خصوص از سال ۱۳۳۹ در مرکز تحقیقات اسلامی که تاسیس کردند شروع کردند که متاسفانه با وقوع  انقلاب، آن کار بزرگ که باید بالاخره روزی انجام شود، ناتمام ماند.

* مهندس بازرگان موسس حزب نهضت آزادی که بر خلاف بسیاری از شخصیت های انقلابی از حوزویان نبودند. نقش مهندس بازرگان را چقدر می توان در پیروزی انقلاب موثر دید؟

بهشتی: مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی جزء پیشگامان و پیش کسوتان طرز فکری که درباره آن صحبت کردیم محسوب می شوند. آثار قلمی و گفتاری مهندس بازرگان، بستر ساز بسیاری از تحولات و تربیت خیلی از افراد بود و می توان گفت که بخش مهمی از نواندیشی دینی از سر سفره تفکرات آقای بازرگان برخاستند. البته خود آقای بازرگان هم به سهم خود میراث اندیشمندان روشن بین دینی دیگر پیش از خود را به دوش می کشید، اما به هر حال مرحوم آقای طالقانی و مرحوم آقای بازرگان هم در حوزه فکری و هم در حوزه   مبارزاتی، پیشرو بودند. هر دو بنیانگذار نهضت آزادی بودند و هر دو در این زمینه تلاش کردند، زندان کشیدند، زحمت کشیدند و بارها مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. مسجد هدایت، جلسات  انجمن های اسلامی دانشجویان و جلسات انجمن های اسلامی پزشکان و مهندسان را داشتند که در این جلسه آقای  بهشتی هم سخنرانی می کرد، گفتارها و درس هایی را مطرح می کردند،  آقای مطهری، مرحوم علامه جعفری و بسیاری از افراد دیگر در این جلسات سخنرانی می کردند که همه آنها بعداً در تأسیس حسینیه ارشاد و  بعد از بسته شدن آن در راه اندازی  مسجد جاوید و  بعد از بسته شدن مسجد جاوید در تاسیس و راه اندازی مسجد قبا و کانون توحید و  مراکز دیگر تلاش های زیادی کردند. ارتباط این شخصیت ها با مراجع تقلید هم خوب بود، نسبت به امام که علاقه و ارادت خاصی داشتند اما با مراجع به خصوص مبارزِان آن زمان مثل آیات اخوان زنجانی، مرحوم آیت الله میلانی ، مرحوم آیت الله حاج سید احمد خوانساری ارتباط داشتند و از همه امکانات خود برای پیشبرد تحول در جامعه استفاده کردند.

* شهرت دکتر شریعتی بیشتر به خاطر سهم داشتن در انقلاب وآنچه که بیشتر از ایشان به یادگار مانده است سخنرانی هایشان است. حضور دکتر شریعتی را در انقلاب چطور می توان ارزیابی کرد؟

بهشتی: نمی خواهیم تحولات زمان انقلاب را به دکتر شریعتی منحصر کنیم اما مرحوم بهشتی مطلبی دارد که می گویند ” واقعیت این هست که باید حق را پذیرفت که افکار و اندیشه های  دکتر شریعتی مثل سفره بود  و بقیه مخلفات سفره”.

* شهید مطهری از دیگر شهدای انقلاب است که به گفته امام “پاره تن اسلام و حاصل عمر من بود” تاثرات شهید مطهری بیشتر در چه زمینه هایی بود؟

بهشتی: افکار و اندیشه های مرحوم مطهری بسیار موثر بود. ایشان هم به جلسات مختلف می رفتند. انجمن اسلامی پزشکان، مهندسان می رفتند و همچنین برخی از درس گفته هایشان در  دانشکده الهیات، نوشته ها و آثار قلمی ایشان، در مجلات و کتب که منتشر می شد طبیعتاً نقش بسیار بزرگی در شکل گیری تحولات نواندیشانه داشت. البته دایره تاثیرگذاری های آیت الله مطهری نسبت به دکتر شریعتی شاید دایره محدودتری بود، اما با این حال در دفاع از اسلام در مقابل تفکرات انحرافی و در دفاع از اسلام در مقابل آن  طرز تفکری که می خواست  اسلام را ناتوان از اداره اجتماع در عصر حاضر معرفی کند، بسیار موثر بود.

*اسم شهید مفتح هم در کنار دیگر افراد همواره به عنوان افراد انقلابی نام برده شده است اما آنچنان باید   و شاید به شخصیت او پرداخته نشده است؟ اگر بخواهیم نقش و شخصیت ایشان را در پیروزی انقلاب بررسی کنیم به نظر شما چه مواردی را می توان مطرح کرد؟

بهشتی: شهید آیت الله مفتح هم نقش موثری داشتند، هم در دانشکده الهیات که استاد آنجا بودند و هم در انجمن هایی که نام بردیم و هم خصوصا در مسجد جاوید و مسجد قبا که ایشان امام جماعت آنجا شدند. البته ایشان امامت مسجد را نمی خواستند بلکه هدف از قبول کردن این عنوان بهانه ای بود که بتوانند در آنجا فعالیت کنند. همچنین نماز عید فطر سال ۵۷ در مسجد قبا به یک معنا آغاز مرحله گسترده تر و اوج گیری انقلاب است که شهید مفتح نقش بزرگی در آن ایفا کردند. ایشان هم سختی هایی کشیدند، بازداشت ها شدند و نهایتا در این راه  به شهادت رسیدند.

* از شهید بهشتی به عنوان پدر بزرگوار شما چه خاطراتی را می توان عنوان کرد؟ نوع رفتار و برخورد ایشان در برخورد با مسایل پس از انقلاب چگونه بود؟

بهشتی: خاطرات از ایشان که خیلی زیاد است؛ من فقط می خواهم این را عرض کنم که آقای بهشتی یک مصلح بود، مصلحی که رابطه بین میدان عمل و میدان نظر را عمیقا درک کرده بود. فردی بود که دنیا را خیلی خوب می شناخت، ابزارهای لازم مثل دانستن زبان های خارجی را داشت، اقامت ایشان در آلمان هم طبیعتاً این شناخت نسبت به دنیای امروز را عمیق تر و عینی تر کرد. ایشان در جهت تحول اجتماعی دو حرکت موازی را داشتند، یکی حرکت در کادرسازی و تربیت نیروها برای جامعه ای که می خواست در آینده شکل بگیرد و دیگر هم تفکری که بر اساس آن بایستی این نظام جدید شکل بگیرد و در مورد بخش هایی از این نظام هم کار کرده بود؛ مثلاً در مورد زیربنای نهادهای اقتصادی که امیدوارم مجموعه آن سال آینده منتشر شود. ایشان عمیقا درباره مباحث اقتصادی مثل بیمه، تعاون، بانکداری، سرمایه و مالکیت کار کرده بود. همچنین در مورد حکومت اسلامی از دهه ۱۳۳۰ با گروهی از محققان مشغول تحقیق بود. شاید بتوان گفت آقای بهشتی یکی از افرادی است که بیش از دیگران نسبت به آنچه که در آینده قرار بود پیش بیاید شناخت داشت. در عین حال انسانی بود که به لحاظ اخلاقی، یکی از  برجسته ترین ویژگی هایش، انصاف و اعتدال بود. یک مصلح منصف که به ضرورت تحول در جامعه ایران اعتقاد داشت. می گفت بزرگترین تبلیغ ما برای اسلام این هست که بتوانیم یک واحد اجتماعی نمونه را درست کنیم و اگر اینها در عمل نشان دادند که یک جامعه اسلامی چطور جامعه ای است، این بالاترین تبلیغ برای دین است. یعنی خیلی بیشتر از تبلیغ های زبانی و شیوه های رایج تبلیغ می تواند موثر باشد. در مورد صدور انقلاب هم جالب است بدانید که مرحوم بهشتی به هیچ وجه به ارسال اسلحه و نیروی نظامی و امکانات مالی اعتقاد نداشت. می گفتند ما اگر بتوانیم در ایران یک جامعه اسلامی نمونه درست کنیم خود به خود جوامع دیگر الگوبرداری می کنند، همان اتفاقی که اوایل نهضت اسلام هم پیش آمد. شهید بهشتی انسانی بود که نسبت به برپایی جامعه عادلانه بسیار اهمیت قائل بود. به عقیده ایشان آزادی و عدالت باید دوشادوش هم حرکت کنند. آقای بهشتی در برخورد با مخالفانشان هم بسیار منصف بوده و اخلاقی برخورد می کند، اهل گفتگو و مناظره است، اهل  دور یک میز نشستن و  بحث کردن است و به شیوه های سرکوب گری اعتقاد ندارد. آنچه که برایش مهم تر از همه هست،  چه پیش از انقلاب و چه در شکل گیری جامعه بعد از انقلاب،  این است که جامعه ای بوجود آید که انسان ها بتوانند انتخابگر بار بیایند و استعدادهایشان در آن رشد کند.

* الان آیت الله هاشمی رفسنجانی که این اواخر  به عنوان یک شخصیت فراجناحی بین مردم شناخته شده بود. اما  الان این شخصیت را از دست داده ایم به نظر شما ایشان چقدر در حفظ دستاوردهای انقلاب نقش اساسی داشتند؟

بهشتی: وجود شخصیتی مثل  آیت الله رفسنجانی می توانست برای جوامع مفید باشد. اما باید یک نکته را هم به یاد داشته باشیم که افراد به هر حال طول عمر طبیعی دارند و اگر این حادثه هم برایشان اتفاق نمی افتد، بالاخره تا یک زمان معینی در میان ما بودند. باید برای اینکه این شیوه فکر و ابزارهای متعادل کننده در جامعه همیشه  وجود داشته باشد، فکرهای بلندمدت تری کرد. اینکه مرحوم آقای بهشتی و آقای هاشمی در آن زمان به دنبال تاسیس حزب جمهوری بودند و می خواستند از طریق شکل گیری احزاب و نهادینه شدن رقابت های سالم حزبی در جامعه، این ثبات و استمرار بوجود بیاید برای همین بود که می دانستند بالاخره خودشان رفتنی هستند و  باید رفتارهای سیاسی متناسب با جمهوریت نظام نهادینه شود. این همان تفاوت فکری است که عرض کردم، یعنی گروه دیگر خیلی متوجه نیستند که باید نهادسازی کنند، اما گروهی می فهمند که برای  پایداری یک فکر و برای استمرار یک نهضت، انقلاب و جنبش تحول خواه باید نهادسازی کرد. آقایان بهشتی، باهنر، هاشمی و بسیاری دیگر از این افراد اینطور بودند، یعنی نهادسازی می کردند. فقدان آیت الله هاشمی خلل بزرگی را در جامعه بوجود می آورد اما صرف بیان غم و اندوه و اظهار ناراحتی از دست رفتن ایشان یا آیت الله موسوی اردبیلی، نمی تواند دردی از ما دوا کند. اگر می خواهیم دردی از ما دوا شود بایستی سراغ این برویم که رفتارهای متناسب با جمهوریت نظام را در جامعه نهادینه کنیم تا دیگر وابسته به وجود اشخاص نباشند.

 اجازه بدهید من یک نکته دیگر را هم بگویم. من  فکر می کنم اگر بخواهیم از درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی بهره ای ببریم شاید نیاز به این باشد که با تکیه بر عزمی ملی، یک تصمیم دسته جمعی مهم بگیریم. من موقعی که ایشان فوت کردند و موقع تشییع پیکرشان به یاد  ۳۵ سال پیش و زمان شهادت آقای بهشتی افتادم. آقای بهشتی وقتی آماج توهین ها و شایعات و دروغ پردازی ها  بود به شهادت رسید. من یادم هست که بعد از شهادت ایشان خیلی ها پشیمان شده بودند. تا ۴۰ روز به منزل ما می آمدند و طلب مغفرت می کردند. به هر حال گذشت. اما ما انتظار داشتیم که بعد از شهید بهشتی این کار دیگر تکرار نشود.  من نه این که نسبت به همه سیاست ها و افکار  آقای هاشمی  همدلی داشته باشم، بلکه  به بخشی از افکار و سیاست های آقای رفسنجانی انتقاد هم داشتم. اما در مجموع انتظار نیست که بعد از ۳۵ سال همان آسیب بزرگ دوباره تکرار شود. به هر حال مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از میان ما رفته است. زمان آن رسیده که ملت ایران به عنوان مردم رشد یافته و بالغ، یک بار برای همیشه، تصمیم بگیرد که از این به بعد به حرف های مملو از شایعه و توهین و چیزهایی که به مسایل شخصی افراد ربط دارد، مسایلی که در مورد آن سندی ارائه نمی شود، که فرقی هم نمی کند از کدام جناح و نسبت به چه کسی باشد، توجه نکند. یکبار برای همیشه باید این تصمیم را بگیریم که این شیوه تخریب دیگران را در جامعه  تعطیل کنیم. اگر ما این کار را انجام دهیم می توانیم مطمئن باشیم که کسانی که از میان ما رفتند دست کم با رفتن خودشان میراث خوبی را برای ما به جای گذاشته اند.


دیدگاه‌ها