1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
مصاحبه با دکتر ناصر میناچی، از بنیان گذاران حسینیه ارشاد، درباره شهیدآیت الله دکتر بهشتی /بخش اول

بعد از سخنرانی شهید بهشتی راجع به حجاب خانمها و موضوع ولایت و روابط شیعه و سنی، برخی روحانیون سنتی شهر تهران به ایشان حملات شدید کردند

  • این جلسه ، جلسه رسمی نیست که ما بخواهیم مطلب خاصی بگوییم منتهی طبق سنت مصاحبه های ما، می خواستم درخواست کنم از حضرتعالی که اولین برخوردی که با مرحوم شهید بهشتی داشتید و که به خاطر می‌آورید در چه زمانی بود، در چه مکانی بود و به چه مناسبتی بود.

همچنین چه احساسی به شما دست داد و چه برداشتی داشتید.

 

دکتر میناچی:

بسم الله الرحمن الرحیم

من قبل از اولین برخودری که در تهران با مرحوم دکتر بهشتی داشتم، حضوری ایشان را زیارت نکرده بودم فقط آثارشان را خوانده بودم به خصوص کتابی بنام مرجعیت و روحانیت.

اولین برخورد من به این شکل، صورت پذیرفت که یک روزی استاد مطهری من را خواست و اطلاع داد که قرار است امشب آقای دکتر بهشتی از هامبورگ به تهران تهران بیاید و وارد فردوگاه مهرآباد بشوند. ما اطلاع پیدا کردیم که آقای سید مرتضی جزایری و بقیه دوستانشان جمع شدند و تصمیم دارند بروند فرودگاه و از همان جا یک راست دکتر بهشتی را ببرند منزل خودشان و پذیرایی کنند و هدفشان این بود که دکتر بهشتی را به سمت و سوی خودشان ببرند؛ چون یک دارودسته خاصی بودند. استاد مطهری این را نمی پسندید و نگران هم بود که اگر این عمل انجام بشود، دکتر بهشتی از دست ما خواهد رفت و آنها دوره اش می کنند. این است که ما باید بفکر چاره باشیم و با یک نقشه ای بتوانیم دکتر بهشتی را بیاوریم به سمت خودمان و باید این کار در فرودگاه انجام بشود که اگر رفتند به خانه او امکان پذیر نیست ما از آنجا کاری بکنیم.

من در جواب استاد مطهری عرض کرم که خود آقای دکتر بهشتی مراقب هست و اینها را می شناسد که در چه سمت و سویی هستند و چه از لحاظ فکری و عملی در اینجا، قطعا خود او نخواهد پذیرفت یا اگر احتمالا امشب ایشان را دعوت کنند بعدا معلوم نیست که نزد  آنها باقی بمانند و برود سمت آنها و سمت سوی شان را از شما جدا کنند.

گفتند نه، شما نمی دانید و آنها خیلی آمادگی دارند و گروهی هستند که امکان دارد دکتر بهشتی را محاصره کنند. امکان دارد نتواند از دست آنها خودش را رهایی بدهد و بیاید در حرکت خود و دوستان واقعی و راهی که ما داریم میرویم، بنابراین ضرورت دارد و باید این کار بشود.

بهر حال وسائلی تهیه شد و ما هم دوستان را جمع کردیم و در فرودگاه به استقبال دکتر بهشتی رفتیم و از همانجا که پیاده شدند توی سالن، ما دور ایشان را گرفتیم و با صلوات فرستادن و تبریک گفتن و با استقبال بسیار شایانی ایشان را بطرف ماشین هایی که برای بردنشان به تهران آماده بود سوق دادیم. ماشین هایی هم آماده شده بود و آن گروه خبر نداشتند که ما تصمیم مان چیست. به هر حال ایشان را سوار وسیله های خودمان کردیم. قبلا تهیه و تدارک دیده بودیم و منزل مرحوم حاج حسین آقا اخوان فرشچی که در محمودیه بود را برای پذیرایی از دکتر بهشتی و خانواده اش تخصیس داده بودیم. یکسر رفتیم آنجا و ایشان استقرار پیدا کردند و دید و بازدید ها و مراجعات خیلی فوق العاده و پر جمعیت و استقبال خوب از ناحیه مردم و دوستان و بخصوص علما و روحانیون انجام می شد. یادم است مرحوم خوانساری زنده بودند و به دیدارشان آمدند. دکتر بهشتی مدتی در آن خانه اقامت داشتند تا بعد جای دائمی شان را تهیه کردند. در آنجا همه مراجعین که می آمدند خوب در جریان فعالیت ایشان در مسجد هامبورگ و اوضاع و احوال مذهبی ایرانیان و استقبال ایرانیان مقیم اروپا و راهنمایی ایشان و برنامه های ایشان که در مسجد هامبورگ برای ایرانیان داشتند بودند و جسته و گریخته سئوالاتی می کردند که خود این سئوالات از ناحیه هر فرد و گروهی که می آمدند تکرار می شد. ما آنجا به آقای دکتر بهشتی پیشنهاد کردیم که بجای اینکه به همه افراد و گروههایی که ناگریز می شوند پاسخ بدهند، این مطالب را به همه مژده بدهند که در یک سخنرانی در حسینه ارشاد جمع بندی بکنند و کل این مسائل و فعالیتهایی که در طی این پنج سال داشتند را در آنجا بصورت یک سخنرانی مطرح کنند و بعد هم آن سخنرانی چاپ و استخراج بشود تا همه فعالیت ایشان را ببینند. استاد مطهری و همه دوستان هم همین خواهش را داشتند. آقای دکتر بهشتی پذیرفتند که مجموع این مطالبی که توی این جلسات خصوصی در منزل آقای حاج حسین آقا فرشچی با گروههای مختلف صحبت می شد را جمع آوری کنند و یکجا در سخنرانی ای که آنجا به نظر و همه دوستان و مشتاقان خودشان برسانند.

بعد از این تصمیم گرفتیم که در یک روز جمعه جلسه ای در حسینه برگزار شود و همینطور هم شد. عصر جمعه حدود دو ساعت و یا مختصری بیشتر جلسه طول کشید که نوارش موجود است. آقای دکتر بهشتی تمام ریز کار و فعالیتشان را در طی پنج سال به تفصیل در آن سخنرانی به نظر و سمع دوستانی که در آنجا جمع شده بودند رساندند. تالار پر بود و خیلی از دوستان مشتاقانه از سخنان ایشان استقبال کردند.این اولین باری بود که ایشان در تهران در یک سخنرانی عمومی آن هم در محل حسینیه ارشاد داشتند. این مطلب بعد از آن سفر و غربتی که در اروپا داشتند خیلی جالب بود.

در آخر سخنرانی پیشنهاد پرسش و پاسخ شد و ایشان هم آمادگی شان را اعلام کردند و سئوالاتی هم جمع شد و فرستادند خدمت ایشان که این سئوالات را به تناسب جواب بدهند. ایشان همه را جواب دادند که در متن نوار موجود است. منتها در آن سئوالات یکی دو تا سئوال بود که راجع به حجاب خانمها بود و یک مسئله دیگر راجع به موضوع ولایت و روابط شیعه و سنی که در اروپا معمولا این مسائل خیلی مثل اینجا جدی نبوده، بهر حال آنها هم جزو مسلمانهای آنجا بودند. پاسخگویی دکتر بهشتی به این دو قسمت ایجاد سخن و ایراد کرد. این ایرادی که از سخن ایشان می گرفتند خیلی هم مهم نبود که به این شدت در خارج عکس العمل پیدا کند ولی نشان می داد این تشدید و اوجی که برای این پاسخ در خارج پیدا کرد بیشتر از ناحیه همان دوستانی بود که نتوانسته بودند و موفق نشده بودند دکتر بهشتی را به سمت و سوی خودشان ببرند. آنها بیشتر به این بحث ها دامن می زدند. اگر این مسائل نمی بود شاید نظیر و شبیه این پرسش و پاسخ در جای دیگر هم عادی می شد و یاد در منزل آنها می شد، چنین عکس العمل تند و وحشتناکی نداشت. این نشان دهنده آن است که آنها بیشتر به این جدل ها دامن زدند . به هر حال کار با شدت و حدتی علیه دکتر بهشتی به اوج رسید؛ به طوری که کار به روحانیون طراز اول شهر یعنی منبری ها و البته و وعاظ رسید که راسشان آقای فلسفی بودند که آنهم از نظر خیر خواهی و دوستی که نسبت به دکتر بهشتی داشتند آن موقع و توصیه ای که کردند که موکد و شدید بود که با این وضعی که الان پیدا شده در این چند روز بعد از سخنرانی، دکتر بهشتی دیگر صحبتی نکنند و منبر نروند، برای اینکه تصمیم دارند که منبر و صحبت هایشان را همه را بهم می زنند و علیه شان مقداری اقدامات تندی بکنند. ایشان خودشان قطع و یقین اعلام کردند که دکتر بهشتی تا ده سال دیگر برای این سئوال و جوابی که شده و این جوابی که داده منبر نروند.

متاسفانه طوری شد که دکتر بهشتی نه بخاطر اینکه ممنوع المنبر باشد رسمی، ولی به خاطر همین مخالفت ها، ایشان تا قبل از انقلاب منبر رسمی دیگر نداشت که در یک مجلسی دعوتش کنند و سخنرانی کنند. سخنرانی ایشان محدود و مختصر شد به همان سخنرانی های خصوصی در خانه هایی که اکثرش هم در همان انجمن اسلامی مهندسین و پزشکان بود. آنها هم نوارهایشان را دارند و از وجودشان در آنجا استفاده می شد. این قسمتی بود از اولین برخورد من با شهید بهشتی.

  • ولی من یک چیزی بخاطرم می آید، اگر اشتباه نکنم شما یا یکی از دوستانتان حوالی میدان بیست و پنج شهریور منزلی داشتید. من فکر می کنم چند هفته ای و شاید هم بیشتر از چند هفته و بعد از منزل آقای فرشچی ما رفتیم آنجا و یک مدت موقتی آنجا بودیم و بعد رفتیم منزل سه راهی نشاط را پیدا کردیم خیابان دولت. اینرا شما خاطرتان نمی آید؟

 

بله، اخوی زاده من منزلشان را که نزدیک میدان بیست و پنج شهریور یک مدتی برای اقامت دکتر بهشتی و خانواده اختصاص دادند. این یک دوره اش بود و یک دوره هم دکتر بهشتی زمان ازهاری که شلوغ شده و دستگاه دنبال افرادی که این حرکتهای انقلابی را کرده بودند، بود. ایشان مدتی به آن منزل رفتند و در واقع مخفی شدند. چون نمی خواستند همه کس ایشان را ببیند، چون مشغول فعالیتهای سیاسی بودند نمی خواستند کارهایشان افشاء شود. بله این را یادم آمد.

  •  اگر ممکن است نشانی اش را بدهید؟

خیابان روزولت بود که الان می شود خیابان شهید مفتح که از همان چهار راه خیابان استاد مطهری که به سمت جنوب می آئیم بسوی دانشگاه الهیات هست. دست راست کوچه ای بود که خانه در آنجا واقع بود.

بنابراین جلسات آقای بهشتی بیشتر همان سخنان غیر رسمی و محافل خصوص بود. همیشه از وجودشان استفاده می کردند و فکر می کنم نوارهایش هم باشد.

مورد دیگری که ما با مرحوم دکتر بهشتی برخورد کردم در رابطه با کارهای حسینیه و آن مشکلی بود که همان گروه مخالف بود که عرض کردم از ابتدا جدا کردن مسیر دکتر بهشتی از آنها را از ناحیه استاد مطهری بیشتر میدانستند که آقای بهشتی را از آنها جدا کند و بیایند بسمت روشنفکران و جوانان مذهبی چونکه سال ها به ایشان علاقمند بودند و پای درس و مکتبشان بودند. این بود که اینها مشکلاتی هم برای خود استاد مطهری و هم برای حسینیه و بهانه اش هم مرحوم شریعتی و نوشته های ایشان بود. این طور شد که در همان فواصل مختصر و کوتاه که آن جلسات مرحوم دکتر بهشتی و فعالیت هایی که در جلسات خصوصی داشتند، آن گروه خاص آن اعلامیه بسیار وحشتناک را که خیلی زننده بود علیه حسینه و دکتر شریعتی دادند. من البته دست خط خودشان و حتی مینوت آن اعلامیه را دارم. اولین اعلامیه ای که از ناحیه آنها و خط آن شخص هم هست که به کثرت منتشر کردند که موجب ناراحتی و پریشان خاطری خود استاد مطهری شد و اینکه ما چه بکنیم با این حرکت که با مخالفت با حسینه و شریعتی برخاسته. این ادامه داشت و مخالفین از هر کجا و توی هر منبری شروع به تخریب کردند. اینها نشان می داد که اینها یک گروه بودند و دنبال این قضیه بودند. اینطور که بعضی از دوستان می گفتند جمع آنها حدود ده نفر بودند.آنها جمعی از روحانیون بودند که یک ضدیت داشتند با استاد مطهری و حسینه ارشاد که به آنها اصطلاحا می گفتند عشره مبشره، یک چنین عنوانی را هم به آنها داده بودند. اسامی شان را که شایسته نیست بگویم اکثرشان در قید حیات نیستند. بعضی از آنها که در قید حیات هستند یک تعدادی را در خاطر دارم بعدا بهتان می گویم مشکل ایجاد نشود چون هنوز یک تعدادی از آنها هستند می ترسیم بابت آنها مشکل درست بشود.

این قسمت سبب شد استاد مطهری با مشورت شهید بهشتی و سایر دوستان مثل دکتر باهنر و آقای هاشمی رفسنجانی و آقای سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و مرحوم حاج ابوالفضل زنجانی، جلسات متعددی تشکیل بدهد که چکار کنیم در مقابل هجوم وحشتناکی که این گروه مخالفین که زیربنایش هم روحانیون و افراد با نفوذی بودند. در هر صورت با پخش این اعلامیه ها ما هم که مکلا بودیم با  خود حسینیه ارشاد زیاد مشکل نداشتیم اما این مسئله با حیثیت استاد مطهری سروکار داشت. چون هر کجا می رفت و در هر مجلسی وارد میشد این مخالفت ها را به رخش می کشیدند و مورد سئوال قرار می دادند خیلی از این جهت ناراحت بود.

با مشورت دکتر بهشتی به این نتیجه رسیدند که جلسه ای در حسینیه باشد و دعوت کنیم از همه دوستانی که عرض کردم من جمله چند نفری هم از مکلاها که در میان آنها فکر می کنم آقای حاج کاظم حاج طرخانینی نیز بودند. منهدس سالور هم جزو افرادی که در آن جلسه حضور داشتند بود. خودم و همایون و بقیه آقایانی که نام آوردم قرار شد چنین مجلسی درست کنیم و تمام ایراداتی که در خارج نسبت به حسینیه ارشاد و دکتر بهشتی را که همه یکی یکی در ذهنش داشتند و این تهمت ها و افتراعات و مسائلی که اختراع شده بود و نوشته هایی که راجع به حسینیه ارشاد منتشر شده بود، از هر اعلامیه ای که خوانده و از هر کسی شنیده بودند؛ همه را بازگو کنیم و بعد برای آن، یک متن دفاعیه تهیه کنیم. در هر مسئله و مطلبی یک دفاع درست و منطقی و محکمی که همه منطبق در مجالسی که تشکیل می شود در بین روحانیون و احتمالا افرادی سئوال می کنند، ما یکجور و یکنواخت جواب بدهیم. اصلا خود این جلسه برای این منظور قرار بود تشکیل شود.

بعد از اینکه یکی دو جلسه این مسائل مطرح شد و مخالفت ها و مطالب منتشره در اعلامیه ها در منبر و مسجد ها بررسی شد، به این نتیجه رسیدند که حالا ضرویت دارد برای پاسخگویی همه این مخالفت ها و مخالف خوانی ها، بخصوص روحانیونی که شدیدا اعتراض داشتند، ضوابطی تعیین کنیم که حسینه برای پذیرش هر گوینده ای و اجازه سخنرانی برای هر فردی چه مکلا و چه روحانی، باید این ضوابط ملاک عمل قرار بگیرد. قرار بر این شد که زمانی که این ضوابط تصویب شد آن را چاپ کنیم و نشر بدهیم و همه بدانند حسینیه طبق ضوابطی سخت و دقیق سخنران می پذیرد و سخنرانی را قبول می کند که دارای همه شرایط مذهبی و دینی و اصول اسلامی و شرایط خاص یک سخنران که ممکن است وجود داشته باشد. پیش بینی شد که وقتی دیگران این متن را بخوانند دیگر مطمئن می شوند که سخنران حسینیه این طور نیست که هر کس بتوانند بیاید حسینیه سخنرانی بکند و آنها هم بتوانند انگشت اتهام به او بگذارند وبگویند مثلا اول ریشش را می تراشد و یا مثلا آن فرد سخنانش درست از متن اسلام نبود، این ها مطالب روشنفکری حاشیه ای اسلام است و مغایر سنت هست و یا احتمالا اتهام وهابی گری و سنی گری و امثال اینها، اینها دیگر مطرح نمی شوند.

ایرادی که ما آنجا داشتیم این بود که این جلسه فقط برای تهیه دفاعیه بوده چطور تبدیل شد به جلسه ای که به تعیین ضوابط برای سخنران برسد. البته سخنران مهم است چون سخنران فعلی دارای فضل و دانش است و اطلاعات اسلامی اش خوب است و ظاهرا هم متدین است و ایرادی در وجود و حضور او علی الظاهر در جامعه نیست. مطرود نیست. ایشان ملایی است و در هر حال شرایطش را دارد کافی است . الان این دقت نظری که شما در ضوابط به آن تکیه دارید و می خواهید روی هر سخنران پیاده کنید فقط بعضی ها را می پذیرد و نتیجتا شما کمبود سخنران خواهید داشت. دیگر کسی نیست که بتواند از این ضابطه موفق بیرون بیاید. بهر حال چون رأی اکثریت بود و مرحوم دکتر بهشتی هم بیشتر در تمام جلسات همیشگی شان دارای یک پرستیژ خاصی بودند و معتقد بودند جلسات باید نظم و ترتیب داشته باشد که هر کسی با اجازه صحبت بکند و جلسه دارای ریاست باشد که عملا هم همه باتفاق و احترامی که برای ایشان قائل بودند ریاست جلسه را به آقای بهشتی تفیض می کردند. ایشان الحق و الانصاف جلسات را خوب اداره می کرد و عادلانه و با رعایت شئون همه افرادی که آنجا بودند. در نتیجه رای گیری هم می شد و برای بحث هر مسئله ای که مطرح می شد و تصمیم گیری می شد آخر سر به رای می گذاشتند و در صورتجلسه، حاصل رای و مصوبه را ماده به ماده می نوشتند که در نهایت جمع بندی بکنند و آئین نامه ای یا ضابطه ای در بیاید. در اینجا هم همینطور شد. چون ما یک اقلیتی دو نفر که بیشتر نبودیم از موسسین حسینیه ارشاد و طبعا هم در یک اقلیتی قرار داشتیم اما به اعتبار اینکه مسائل درست بود و اصولی بود با اینکه پیاده شدنش با شرایط  آن روز نمی خواند و امکان پذیر نبود. اینها مسائلی بود که مشکل آن کسی که میخواست مسئولیت کارهای تبلیغی و علمی و تحقیقاتی اینجا را قبول کند،  بود. و الا ما که نمی توانستیم کاری بکنیم. ما فقط می توانستیم به این اعتبار تسهیلاتش را فراهم کنیم. ما هم در اقلیت بودیم ولی به همه مواردش رای دادیم و هیچ نگفتیم که ما با این مواردش مخالفیم. آن مواد و مصوبات الان یک مقداریش به خط دکتر بهشتی و مقداریش به خط استاد مطهری موجود است. آن نوشته ها و صورتجلسه ها الان اینجا وجود دارد که اگر ضرورت پیدا کرد بد نیست داشته باشید.

مدتی این جلسات طول کشید. این مسائل بحث شد و به پایان رسید و رای گیری شد. ما دیدیم با مطالعه این مواد و مصوبه و ضوابط، دکتر شریعتی به هیچ وجه با اینها نمی خواند. و از این حلقه ضابطه نمی توانست عبور کند. برای اینکه بهر حال ریزه کاریهایی که توی این ضوابط بود که متنش را می خوانید ممکن بود چند موردش به شریعتی نخواند و در نتیجه در موقع انتخاب سخنران و مدرس و محقق برای اینجا این موردش را با آقای شریعتی تطبیق نکند و در نتیجه با استقبالی که جوان ها از شریعتی داشتند و ما هم با این مرد پیمان بسته بودیم برای این راهی که جوانها را می توانست آماده کند و در برهه ای از زمان که حکومت اختناق و خودکامه شاه نسبت به جوان ها بیشتر تکیه داشتند که اینها را از جاده دیانت و هدف های اسلامی که منشاء تحقق می شد، اینها را جدا کنند. خوب برنامه خاصی برایشان درست کرده بودند و زمان اجازه می داد که ما این بچه ها را در یک مسیری که دلشان می خواهد و نیت و قلبشان و احساس مذهبی و دینشان هست، ما بکشانیم به آن سو و بهترین جا و موثرترین جا خود حسینیه ارشاد بود که خوب اگر شریعتی کارش دچار تعطیلی می شد، لطمه ای بزرگ به این هدف می زد و بعد ما نمی توانستیم پاسخگوی این همه جوان باشیم. و هر چه هم توضیج می دادیم برای این آقایان، خوب چون اینها اصولی فکر می کردند و می گفتند ما برای حفظ حسینیه ارشاد باید هر اقدام لازمی را بکنیم چون اینها مهمتر و موثر است از هر چیز دیگری. این مطالب ضامن بقا و تداوم حسینیه خواهد شد ولو اینکه ما هم نباشیم ولو اینکه ما هم نتوانیم پذیرفته شویم در این ضوابط و خودشان را هم مثال می زدند. بهر حال موقع مهر و امضاء که شد ما فقط زیر آن صورتجلسه نوشتیم موافقیم (آن دو نفر موسسی که بودیم) در صورتیکه دکتر شریعتی پذیرفته شود. ما با اجرای تمام مواد این ضابطه و آئین نامه که تصویب شده موافقیم با یک شرط که داریم و آن خواست ماست آنرا اجرا کنید. طبیعی است چون این یک استثنایی در کل بود و آنها هم تابع اصول بودند و نپذیرفتند آنرا درخواست و این استثناء را و قاعدتا ناراحت هم شدند و آنجا یک مقداری حرف و سخن شد که ما نسبت به کل جمع و مصوبات جمع خواستیم ایستادگی کنیم و قبول نکنیم در صورتیکه مبنا بوده در اکثریت و اقلیت و ما هم در اقلیت هستیم و طبیعی بود که ما از اول هم در اقلیت بویم ما هم چیزی نخواستیم از کل مجموع فقط شریعتی را خواستیم. اینکه بهر حال موافقت نشد و این جلسه به نتیجه نرسید و ماند به اینکه ما چه بکنیم. حالا این وضع شده و و ما هم خواسته مان اینست و آن ضوابط علی الحق و الانصاف الان هم که شما بخوانید و موجود هم هست همین الان هم توجه می کنید که پیاده کردنش در همین شرایط امروز هم که جمهوری اسلامی است خیلی مشکل است و موارد در حد خودش منضبط و در معیارهای شرعی و موازین اسلامی که باید رعایت شود، الان هم پیاده کردنش مشکل است چه برسد به آن موقع. این بود که به این نتیجه رسیدیم که بعد از مذاکرات زیادی و مداخله خود دکتر بهشتی و لطفی که داشت در حق ما و حسینیه به این نتیجه رسیدند که ما حسینیه را به دو بخش تقسیم کنیم یکی بخش تحقیقات و یکی هم بخش تعلیمات و تبلیغات. بخش تحقیقات را مسئولیتش را استاد مطهری پذیرفتند و قسمت تعلیمات و تبلیغات زیر نظر دکتر شریعتی باشد. و در واقع اینجوری شد که ما حسابمان را ببریم جدا کنیم و برنامه هایی که در تالار برای جوانها در نظر هست داشته باشیم. استاد مطهری هم اینجا به کارهای تحقیقی با یک گروه همفکر که خودشان انتخاب می کنند بیاورند و کارهای تحقیقاتی را در خود بافت حسینیه به عهده بگیرند.

hosseiniye ershad

 

 

 

ناگفته نماند یکی از ایراداتی که دوستان و حضرات بخصوص استاد مطهری و دکتر بهشتی داشتند هم برای این بود که اعتقاد داشتند که ما اینجا را یک محفل ساکت و آرام ویژه کارهای تحقیقاتی قرار بدهیم و یک موسسه تحقیقات اسلامی بزرگ درآن موقعیت و بافت زمانه از دل آن بیرون بیاید. حتی آرزوهایشان را اینطور تجلی می دادند که آنقدر از اساتید خوب دعوت شود که اینجا مرجع بشود، مرجعی بزرگ مثل جامعه الازهر مصر. در این حد و رتبه عالی و چنین آرزویی می کردند که اینجا را به آن صورت در بیاوریم. منتها ما آنجا حرفمان این بود که خیلی خوب و ایده آل است و ارزشمند است اما در یک چنین شرایطی و موقعیت زمانی که نیاز داریم که این توده عظیم جوانها که آمدند و در اختیار حسینیه قرار گرفته اند و تیپی هم هستند که از مذهب سنتی به آنها رو نیاوردند و مشتری آنها هم نیستند و از آنطرف هم به مکاتب الحادی غرب روی نیاوردند و در حال یک انتخاب وسط قرار گرفتند و این یک کسی را میخواهد که بتواند اینها را جذب کند و از اینکه مشتری یک عده ای نیستند لا اقل مشتری آن گروهی بکند که این جوانها بتوانند بیایند و از آن موقعیت استفاده کنند، جمع شوند و راهشان را انتخاب کنند و در دام دستگاه حکومتی و یا در دام آن گروههای الحادی نیفتند. توی این موقعیت بود که ما گفتیم خوب اگر شد الازهر ثانی بشود. یک تعداد اساتید سابقه دار که خوب از مجتهدین جامع الشرایط بگیریم تا مدرسین و فقهای فلان  اگر قرار است یک الازهر ثانی درست بشود. آنها که بیشتر موقعیتش را دارند تا ما بیائیم آرام و در یک شرایط بحرانی فعلی برای تیپ جوان و ساده و خیلی با ظرافت و لطافت اینجا را تبدیل کنیم به الازهر، چقدر زمان میبرد و چه فرصتهایی را ما از دست می دهیم در حالی که جاهای دیگر برای این کار هست. آنها نظرشان این بود که اینجا یک جایی ساکت و صامت باشد و حتی ما را متهم می کردند که شما بیشتر جنبه های احساسی قضیه را می خواهید، می خواهید اینجا شلوغ بشود و جمعیت بیاید و اینجا تجمعات زیادی از تیپ جوانها باشد. می گفتند این برای حسینیه خطرناک است و دستگاه حساس میشود و اینجا را می بندد و تمام امکانات ما که می توانستیم اینجا یک کاری در شیوه آرام و معقول بکنیم، آن هم از دستمان می رود. ما معتقد بودیم به هر حال این یک حرکتی است که اگر این جوانهای مشتاق و با این کثرتی که الان هستند دنبال این جریان بیایند، خود دستگاه وحشت می کند که بیاد اینجا را ببندد. برای اینکه اگر  یک چنین تشکیلات را و عظمتی را با این تیپ جوانها که هم دانشگاهی و هم دانشجو هستند را ببندد یعنی با دانشگاه دارند طرف می شوند در حالیکه اگر اینجا ساکت و صامت باشد با یک مختصر برنامه همه را جمع می کند. اگر به شما تحمیل کرد که شما باید یک رشته تحقیقی مثلا راجع به انقلاب سفید داشته باشید چکار می کنید؟ کسی هم نیست مقاومت کند و اینجا را می بندد. وقتی هم که این جوانها پشتوانه نباشند، خیلی راحت و بی سر و صدا  اینجا را می بندند و هیچ جا هم اثری نمی گذارد و کسی هم فکرش را نمی کند، در حالیکه اگر به این عظمت باشد اثر می کند و دستگاه هم به هر حال رویش حساب دارد. به این جهات ما موافقیم که این حیف است اما بصورت کلاس اداره شود. گفتیم از این سخنرانی های پراکنده موضعی صرف نظر می کنیم و می آوریم به شیوه کلاس هایی که در دانشگاه هست. خوب حالا در اینجا یک حجم بزرگی می شود. وقتی که با این تقسیم بندی موافقت شد، بلافاصله ما اقدام کردیم و دعوت کردیم و آمدند و در این کلاسها ثبت نام شد که ریز اسامی شان هم هست. کارت برایشان صادر شد با مشخصات و قید نام و فامیل و سمت و دانشجویی شان و آدرسی که معلوم بشود که ما از خیابان به اینجا آدم نمی آوریم. عده ای را می آوریم که قلم و کاغذ و جزوه می آورند و کلاس ها مانند یک کلاس درست و اصیل باشد. همینطور هم شد. دانشجویان نام نویسی کردند و کلاس تاریخ و ادیان و اسلام شناسی که خیلی منظم به صورت هفتگی بود تشکیل می شد و اثرات خوبی هم داشت. این طرف هم استاد مطهری یک عده ای از همفکرانش را آوردند. افراد برجسته شان از جمله شیخ محمد تقی شریعتمداری، آقای رضا اصفهانی، آقای امید نجف آبادی ، آقای معادیخواه و افرادی در این حد بودند. اینها هم شروع کردند به استخراج نوارهای خود استاد مطهری و سایر گویندگان که مباحث علمی و تحقیقی داشتند که بصورت کتاب و نشریه در بیاورند. به هر حال کارشان را آغاز کردند. طبیعی است که آقای دکتر بهشتی با همین راه و طریق موافق بودند و تائید کردند این نظر را منتهی ما یک جلسات عادی و سنتی باید می داشتیم بمناسبت اعیاد و وفیات. از دکتر بهشتی که نمی توانستیم دعوت کنیم چون از طرف روحانیون ممنوع شده بودند و این اجازه را نداشتند و احتمالا که می خواستند بروند منبر همان کسانی که شلوغ کاریها و گرفتاریهایی پیدا می شد و خودشان اینجوری تشخیص دادند سخنرانی نکنند و درگیری با روحانیون پیدا نشود و اینکه در جبهه روحانیت اختلاف پیدا شود، خود دکتر بهشتی مصلحت نمی دانستند. اما بقیه آقایان منعی نداشتند. خاطرم هست عاشورایی بود در همین سالن قرار بود خود استاد مطهری صحبت کنند. ما نمی دانستیم و غافل بودیم و مسئله ای هم نبود به هر حال تخلفی هم نبود چون ما اعلامیه تشکیل کلاسها را تنظیم کرده بودیم و قرار بود به روزنامه ها بدیم و قبل از چاپ روزنامه گفتیم حالا که عاشورا هست و جمعیت زیادی هم هست این را بخوانیم که چنین کلاسهایی طبق موافقت هایی که شده در بافت جدید حسینیه قرار هست تشکیل بشود.  خوب آن موقع وقتی که ما اطلاعیه را خواندیم، نتیجتا مورد موافقت استاد مطهری نبود و ایشان نپسندیدند قرائت این را و علی الظاهر هم حالا به دلایلی کسالت داشتند و یا مسائلی برایشان بود، از سخنرانی در این جلسه عذر خواهی کردند و به اتفاق دکتر بهشتی که در جلوی تالار نشسته بودند خارج شدند و سخنرانی انجام نشد ولی جلسه اداره شد و پدر استاد شریعتی، استاد محمد تقی شریعتی، این جلسه را اداره کردند.

تا اینجا کارها به رسم و نظم همان موافقتهایی که شده بود ادامه داشت حتی خود استاد مطهری و آقای دکتر بهشتی اکثر اظهار علاقه می کردند که جزوات این درسها را بگیرند که اگر حاوی نظراتی یا اشتباهی باشد در صورت ضرورت اصلاح شود که باز مورد تهاجم قرار نگیرد و قبلا اطلاع داشته باشند تا به مرحله چاپ می رسد اصلاح شود. بنابراین من اکثر این جزوات را یک نسخه اش را به محض اینکه برای جلسه بعد آماده می شد برای این دو بزرگوار می فرستادم. از آقای دکتر بهشتی من هیچ نوع یادداشتی یا اطلاعی که نسبت به مندرجات و مطالب این جزوه ایراد و یا اشکالی کرده باشند ندیدم. ولی استاد مطهری در اولین جزوه درس اسلام شناسی یک هفت یا هشت صفحه ای در کاغذهای دستی ایراداتی داشتند نسبت به آن درس و نوشتند و برای من فرستادند. و خواهش ایشان هم این بود که من همه درسهای بعدی را کلا و سخنرانی هایی که می شود، قبل از اینکه کتاب بشود برایشان بفرستم که من همین کار را می کردم. بعدا از من می خواستند این را به دکتر شریعتی بدهم که فرصتی نشد ولی در یک یا دو جلسه بعد خود استاد مطهری به من اطلاع داد که به آقای شریعتی ندهید برای اینکه در درسهای بعدی جواب خودم را گرفتم و پاسخ ایرادات داده شده و کان لم یکن می باشد. به این سبب و ترتیب گذشت که بعد از شهادت استاد مطهری آن ستاد نشریات، آن چند صفحه را که جزو مطالب رد شده بود و استاد نمی خواستند و میلشان نبود که این منتشر بشود و این خودش شهادت شرعی است دیگر، به من گفتند مورد نظرشان نیست و ایرادی نیست، این را با ایرادات ایشان چاپ کردند و حتی دستخط ایشان را در روزنامه های آن موقع چاپ کردند. هیچوقت ایشان راضی نبودند که این مطالب همگی چاپ شود برای اینکه استاد مطهری هر چه نوشته داشتند، همه را جمع می کردند و لو مخالف هم بودند اینها را از بین نمی بردند و جزء مجموعه نوشته هایشان می ماند. اینها تصور کردند این از نوع نوشته هایی است که باید چاپ بشود و هر چه آثار بوده و اینهم چاپ شده است. منظور تا اینجا همیشه دکتر بهشتی با این راه و روشی که پیدا شده بود، موافق بود، برای اینکه ایشان فردی آزادی خواه و روشنفکر بودند که سالها در اروپا و در مهد روشنفکری بودند و فعالیت می کردند. ایشان نسبت به این جلسات مرحوم دکتر و طرح هایی که شده بود، هیچ وقت مخالفت صریح نداشتند. در این رابطه دکتر بهشتی همیشه حامی بودند و نسبت به این افکار و نشر این مطالب بخصوص این حمایت و استقبال از نسل جوان که ایشان خودشان همیشه علاقه مند بودند حمایت می کردند و دکتر شریعتی را در هر کجا که بودند تائید می کردند.  شواهدش زیاد است که اگر موضوعاتش برسد در باره آنها می گویم.

<<مصاحبه با دکتر ناصر میناچی، از بنیان گذاران حسینیه ارشاد، درباره شهیدآیت الله دکتر بهشتی /بخش دوم 

<<مصاحبه با دکتر ناصر میناچی، از بنیان گذاران حسینیه ارشاد، درباره شهیدآیت الله دکتر بهشتی /بخش سوم


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها