موضوع دیگری که پیش آمد ادامه جلسات بود تا تعطیلی حسینیه ارشاد. دکتر بهشتی طبعا خودش نمی توانست بیاد آنجا، شاید اگر ایشان آن محذور کلی را در آن تاریخ و آن جلسه نمی داشتند و می توانستند سخنرانی بکنند و قبول می کردند سخنرانی های حسینیه و جلسات ما پر بار تر می شد، ولی متاسفانه ایشان در آن جلسات بزرگ ظاهر نمی شدند، مگر آن جلسات خصوصی که عرض کردم. در ادامه آن حرکت کلاس ها و آن حرکت بسیار ارزنده که برای نسل جوان شد، تا بیست و ششم ۱۳۵۱ ادامه پیدا کرد تا اینکه تعطیل شد. ساواک آمد، علتش هم آن بود که دکتر شریعتی در سخنرانی هایش و نوارهایش هست و همیشه تکرار کرده: که بزودی می آیند به سراغ ما و معلوم نیست بگذارند ما حرف بزنیم. می گفت اینها اول از فدایی ها و چپی ها شروع کردند، سپس به سراغ مجاهدین می روند و بعد از آنها نوبت ماست. همینطور هم شد. بعد از آن که آنها را سرکوب کردند، آمدند سراغ حسینیه. حسینیه تعطیل شد و بعد از تعطیلی به درخواست خود دکتر بهشتی و استاد مطهری قرار شد یک جلسه ای تشکیل بشود و ارزیابی کاملی از گذشته حسینیه و آنچه در طول این سالها گذشت، بشود و نتیجه گیری بکنیم که حالا باید چکار کرد.
آن جلسه را گذاشتند منزل مرحوم تحریریان، چون ایشان با همه دوست بودند، با خود دکتر بهشتی و استاد مطهری و دیگران. در آن جلسه دکتر بهشتی و استاد مطهری، حاج سید ابوالفضل زنجانی و آقای هاشمی رفسنجانی، خود آقای تحریریان و پدرشان و آقای همایون نیز حضور داشتند. آن جلسه مفصل بود و تمام این دوران مرور شد، آنچه بر حسینیه گذشت، آن اتهاماتی که علیه حسینیه بود که مخالفین اشاعه می دادند اینها همه را بخصوص آقای دکتر بهشتی و استاد مطهری رویش تکیه داشتند و ثابت شد که اینها بی راهه بود و جز اتهام و دشمنی چیز دیگری نبوده و فکر کردند که ما همینطور بتوانیم این جلسات را به طور خصوصی تشکیل بدهیم. قرار شد دکتر بهشتی و استاد مطهری و آقای شریعتی در محافل خانگی جلسات را برگزاری کنند، چون دستگاه اجازه سخنرانی را دیگر به هیچ کس نمی داد و حسینیه هم که بسته شده بود و از ما هم تعهد گرفته بودند که درب سالن نبایستی باز بشود. در ارزیابی نهایی به این نتیجه رسیدند، که از قول و تائید دکتر بهشتی هم بود و در آن جلسه که استاد مطهری که می شود گفت با شهادت شرعی که می دهم فرمودند که الحق و الانصاف در طول این مدت حسینیه به خوبی رسالتش را انجام داد و اثر بسیار نافذ و پربهائی را بجای گذاشت. از نسل جوان که اگر هم ما می بودیم مثل گذشته در کوتاه مدتی که مفارقت بود شاید به میزان ده درصد بیش از آنجه که نتیجه داد حاصل کار حسینیه بود یعنی بزرگوارانه و در نهایت سعه صدر و گذشت این دو بزرگوار آقای بهشتی و استاد مطهری سهم خودشان را ده درصد قرار داده بودند که اگر می بودند در کنار فعالیتهای حسینیه.
حالا از آن جمعیت کسی که حیات دارد یکی آقای رفسنجانی هست و یکی بنده و بقیه افراد آن جلسه در قید حیات نیستند. اگر آقای رفسنجانی به خاطرشان بیاید، شهادت می دهند که آن جلسه در آنجا بود و چنین مطالبی گفته شد.
باز بعد از آن جلسات دیگری داشتیم که یکی از آنها در منزل مرحوم نائینیان بود. علت این جلسه هم این بود که بعد از بسته شدن حسینیه و به زندان افتادن شریعتی که هیجده ماه بود و من هم بفاصله ششم ماه بعدش زندانی شدم که شش ماه طول کشید. البته دکتر شریعتی در فروردین ماه ۵۴ آزاد شد و من در اردیبهشت، یکماه بعد از آن. به فاصله چند ماه که گذشت مقالات کیهان راجع به دکتر شریعتی چاپ شد که ساواک داده بود. نوشته های ساواک بود و اصلش هم معلوم شد که کار ساواک بود. در آن جلسه مرحوم نائینیان بودند، افرادی مانند دکتر بهشتی و عداه ای از آقایانی که بخاطرم هست جاج سید احمد آقا به اتفاق آقای خامنه ای آمدند که متاسفانه من ضبط نداشتم. فکر کنم کسانی بودند که آن جلسه را ضبط کرده باشند. باید تحقیق کرد و اگر پیدا شود مطالب خوبی است. آغاز سخن را آقای دکتر بهشتی کردند و سئوال کردند از شریعتی که شما در چنین شرایطی اینطور که گفته میشود از خودشان نگفتند، که خوب ما در حال مبارزه هستیم در نظام ظلم و ستم شاهنشاهی، شما چطورمقالات را دادید به کیهان که کیهان اینها را درج بکند؟ خیلی به دکتر شریعتی برخورد خیلی شدید و آنجا ایشان سخن را در نهایت ناراحتی و شدت آغاز کردند که چطور بعد از این همه سالهای دوستی و مجالست و این همه نسبت ارادت و دوستی من به شما و ارتباط نزدیکی که با هم داشتیم، شما چطور محاسبه کردید که من چنین کسی باشم که در این شرایط اینها را بدهم به کیهان و داستانش را گفت و مثالش را حرکت امام حسین و ادای شهادتین که امام حسین در آن شرایط کرد که مردم بدانند امام حسین مسلمان است، مثل ابوذر و امثالهم. اون هم همین ها را تکرار کرد که من با این شهادتی که میدهم باید شما یقین کنید که هر چی را به شما می گویم عین حقیقت و صدق و درست هست. مفصل هم شد، یک ساعت و خورده ای با صحبت های دکتر آن جلسه طول کشید و جلسه جالبی بود.
جلسات دیگری که داشتیم با استاد بعد از آن جلساتی که دکتر شریعتی اینجا بود اکثرا تفاق می افتاد که دکتر بهشتی در برخی از جلسات خصوصی حضور داشتند، چون در خانه دوستان بود، و در بعضی از جلسات آقای خامنه ای. اغلب نوارهایش هست و صداها می آید که بعضی سئوال ها شد و گفتگوهایی که می شده بیشتر برای این بود که دکتر را به حرف بیاورند که دکتر هم حرفهایش را تمام کند و آنجا بزند که مقادیری از نشریات و آثار دکتر مربوط به همان جلسات بعدا از زندان و مجالس خصوصی است که الان چاپ شده است و نوارهایش موجود هست. در آنجا بعد از مدتی که آن جلسه و جلسات متعدد ک تشکیل شد، بنا بر این شد که دکتر از مملکت خارج بشود و بقول خودش هجرت بکند که آنهم داستان مفصل دارد و مربوط به ایشان است.
آن جلسه ای که اثر دکتر بهشتی رویش بوده و خیلی هم ارزنده بود جلسه بعد از فوت دکتر بود در تهران. آن جلسه به درخواست خود دکتر بهشتی و آقای مطهری بود که در منزل آقای همایون تشکیل شد. بلافاصله هم بود. من بعد از مراسم تشییع و تدفین و جلسات تذکر در لندن و انتقالش به سوریه برگشتم. خواستند که با حضور من این قضیه مطرح بشود چون باز آن افراد و ایادی دکتر شریعتی را در هر حال هجرت بهانه می کردند که این امر که خود دکتر بهشتی و هم استاد مطهری را آزرده می کرد. اینها دنبال چاره بودند و این جلسه را گذاشتند برای چاره جویی که خوب حال که دکتر شریعتی به رحمت خدا از این دنیا رفته و خوشبختانه استاد محمدرضا حکیمی را با نوشته خیلی مفصل و مدلل وصی خودشان قرار دادند، این نوشته ها را بررسی کنند و اگر اشتباهاتی دارد اینها را بررسی کند و هر چه را که صلاح دانست تغییر بدهد و به هر شکلی که در بیاورد که مورد رضایت اوست. چنین وصیت کتبی در دست هست و ایشان هم یک انسان شرعی است که وصیت را اجرا بکند، در آن جلسه آقای رفسنجانی و دکتر باهنر و دکتر بهشتی و استاد مطهری بودند و استاد محمدرضا حکیمی و خود آقای همایون که بیشتر توصیه ها روی اصلاحات نوشته ها بود. دکتر بهشتی تاکید داشت به آقای حکیمی که شما کار را شروع کنید و این کار بدست شما باشد. البته خود آقای حکیمی آنجا گفتند من بعضی از این جزوات و نوشته ها را خوانده ام. باشد من باز هم نگاه می کنم. البته آن چیزهایی که ایشان خوانده بود بیشتر در باره همان مطالبی بود که قبل از فوت شریعتی آن ردیه نویسها به صورت بخشنامه ای همه جا پخش کرده بودند. ایشان علاقه مند بود با آن دوستی و صمیمیتی که با دکتر شریعتی داشت و اکثرش هم من ناظر بودم. در منزل و جاهایی که با هم بودیم ایشان می خواند که ببینند کدام از مطالب درست هست و کدام درست نیست. جلسه بعدی که داشتیم آقای حکیمی حرفش این بود که اینها ماخذ و مبنای چندانی ندارد. عمده اش بی ارتباط و قابل اعمال نظر و تحقیقی نیست. دکتر بهشتی پیشنهاد جالبی آنجا کردند، چون در مقابل حرف آقای حکیمی و استدلال ایشان، که اگر ما بخواهیم بافت این نوشته ها و جملات را عوض کنیم که یک تکه اش درست نیست و قابل اصلاح است، این از آن ترکیب و جذابیت خودش که الفاظ کنار هم با هنرمندی چیده شده می افتد و اثرش از دست می رود و قابل استفاده نیست. یعنی دیگر نوشته دکتر شریعتی نیست. اینجا دکتر بهشتی یک پیشنهادی کردند جالب و اینکه شما اینها را بخوانید و بصورت پاورقی در زیر هر مطلبی که به مسئله ای برخوردید و ضرورت داشت، اصلاحیه ای نوشته شود برای هرکدام از نوشته ها، متن را دست نزنید که متن از لحاظ ترکیبی اش نظم هنری اش و انضباط جمله ای اش نیفتد. در این جلسه تصویب شد که آقای حکیمی این کار را بکند. متاسفانه آقای حکیمی هنوز فرصت نکردند که اینها را چاپ کنند و خودش را بیشتر مشغول تنظیم کتاب الحیات کردند که حالا که من تماس گرفتم وعده دادند که بعد از فرصت کوتاه که الحیات تمام بشود به این نوشته ها بپردازند چون وصیتی هست و باید اجرا کنند و این از توصیه ها و فرموده های آقای دکتر بهشتی برای اصلاح کتابهای دکتر شریعتی بود که خیلی جالب بود.
یک جلسه ای به خاطرم آمد که من باید قبلا می گفتم که راجع به زمان حیات مرحوم دکتر بود. این جلسه را با مرحوم دکتر شریعتی داشتیم در منزل سید محمدمهدی جعفری و مربوط بود به زمانی که مرحوم حاج مهدی عراقی از زندان آزاد شده بود و آقای معادیخواه هم آزاد شده بود. آقای عراقی حرفهایی داشت راجع به داخل زندان که ساواک نوشته ای پنج ماده ای تنظیم کرده علیه زندانیان روشنفکر جوان و می خواست به امضای روحانیون زندانی مانند آقای طالقانی و منتظری و رفسنجانی که زندان بودند برساند و این را نشر بدهد. نزدیک به این بود که اینها امضاء کنند و من توی کمیته ضد خرابکاری بودم این قضیه را شنیدم و با چه تردستی که میخواستند ببرندم محاکمه و اوین بروم و قصر بروم و محاکمه بشوم. به هر حال و اینطور که خودش می گفت تلاش کرد که از آنجا ببرندش زندان قصر که خودش را به اقایان برساند که یک چنین متنی اینها تهیه کرده اند مبادا امضاء کنید. علی الظاهر در آن جلسه آقای معادیخواه از این نوشته طرفداری می کردند و می گفتند چرا اینها کار خلاف کردند. آقای عراقی می گفت بله خلاف کردند اما اینها متن را نتظیم کرده اند و اینها می خواهند علیه همه شما و آنها اقدام کنند. چرا باید با امضای شما این کار بشود؟ و آقای معادیخواه در زندان اصرار داشتند که نه این باید امضاء بشود در حضور عراقی. آقای عراقی این را به اطلاع آقای دکتر بهشتی رسانده بودند و ایشان هم ناراحت شده بود که آقای معادیخواه برای چه اینکار را کرده است. قرار شد آقای دکتر بهشتی و آقای سید محمدمهدی جعفری یک جلسه محاکمه تشکیل بدهند. در آن جلسه کسانی که دعوت داشتند: دکتر شریعتی، آقای محمدرضا حکیمی، مرحوم عراقی و دکتر سحابی و دکتر بهشتی هم دعوت کننده بودند. من دیگر بقیه اش را نبودم چون کاری پیش آمد و بایستی می رفتم و بر می گشتم. توی آن فاصله هنوز هم آقای معادیخواه نیامده بودند. وقتی که برگشتم و پرسیدم از آقای جعفری که چی شد؟ گفت بله آقای معادیخواه آمدند و آقای دکتر بهشتی یک سلسله سئوالات از ایشان کردند که اگر آقای معادیخواه حاضر بشوند که این مسائل را بگویند جالبه. البته از آنهایی که حضور داشتند و می دانند یکی آقای سید محمدمهدی جعفری هستند که می گویند آقای بهشتی چه سئوالاتی کردند و ریز کار چه بوده، یکی هم آقای حکیمی بودند که می توانند این را بگویند. آقای دکتر سحابی هم شاید بدلیل کهولت سن جزئیاتش را یادشان نباشد. ولی آنهایی که بیشتر خاطره هاشان را حفظ می کنند خود آقای سید محمدمهدی جعفری است. احتمالا شاید یاد آقای حکیمی هم باشد. دیگر کسی را سراغ ندارم که از آن جلسه باقی مانده باشد. این هم یکی از جلسات پر شوری بود که به ابتکار آقای دکتر بهشتی تشکیل شده بود که چرا در زندان که ساواک چنین طرح را خواسته بکار ببرد شما غافل شدید و به ظاهر تحت تاثیر قرار گرفتید در حالی که آقای عراقی به شما اطلاع داده و هشدار داده که اینکار را ساواک تنظیم کرده است. این نوشته علما نیست، این کار آنهاست و تو چرا گوش نکردی و استدلالت چه بوده. ولی من متاسفانه نبودم آن موقعی که دکتر بهشتی سئوال کرده چون من رفتم و برگشتم شنیدم که خیلی سطحی و معمولی و چیز خوبی جواب نداده است در مقابل سئوالات دکتر بهشتی. این سئوال و جواب در خاطر آقای جعفری باید باشد وباید بدانند که چه جوابی داده است.
بعد از آن دیگر غیر از آن جلسات خصوصی که دکتر بهشتی را می دیدیم جلسه مهمی نداشتیم تا می رسد به دوره فعالیتهای سیاسی که پیش آمد. اولین فعالیت سیاسی بعد از مرگ دکتر شریعتی جلسه مراسم ترحیمش بود که قرار شد در مسجد ارک بگذارند. من نبودم اینجا و از دوستان هم اعلامیه ترحیم را کسی حاضر نبود امضاء کند. هیچکس حاضر نبود امضاء بکند. آن موقع خیلی سخت بود در آن شرایط حدت و شدت ساواک. حتی امضای ذیل اعلامیه ختم جرم بود و خیلی دل شیر می خواست که امضاء کند. این را دادند به آقای همایون امضاء کرد. چون این پیرمرد بود و مریض چکارش می کنند اینکه دم موت هست بنابراین به امضای شخصی خودش امضاء کرد. منتها بعد که ساواک جلویش را گرفت یک اطلاعیه ای بنام همایون دادند که این جلسه تشکیل نمی شود. بعد مصادف شد با مجلس ترحیم حاج آقا مصطفی خمینی که آن جلسه اعلامیه اش هست شاید من هم داشته باشم. تعداد امضاء کنندگان بسیار محدود بوده، آنهایی که رشادتش را داشتند از روحانیون اول از همه دکتر بهشتی امضاء کردند و بقیه هفت یا هشت نفر بودند و بعد هم فکلی ها و ماها. مجلس ترحیم حاج آقا مصطفی خمینی برگزار شد. جلسه در مسجد ارک برگزار شد. مراسم شب چهلم شریعتی هم همان جا تشکیل شد. به نظرم آقای دکتر حسن روحانی صحبت کردند. مقدمه اش هم دکتر سحابی پای منبر صحبت کردند. اینجور جلسات را تشکیل دادن خیلی سخت بود، محذوراتی داشت که همه کس زیر بار نمی رفت.
<<مصاحبه با دکتر ناصر میناچی، از بنیان گذاران حسینیه ارشاد، درباره شهیدآیت الله دکتر بهشتی /بخش اول
<<مصاحبه با دکتر ناصر میناچی، از بنیان گذاران حسینیه ارشاد، درباره شهیدآیت الله دکتر بهشتی /بخش سوم