فرزند آیتالله سید محمدجواد صدرعاملی فرزند آقا مجتهد و همسر آیتالله العظمی میر محمدصادق مدرس خاتونآبادی (ثانی) بود (نمودار ۱۸). در خانواده به «آغاباجی» معروف بود.
اهل علم و فضل بود و مراحلی از علوم حوزوی را نزد پدر، همسر و برخی اساتید دیگر فرا گرفته بود. با قرآن و کتب دعا مأنوس و بخشهای زیادی از قرآن را حفظ بود. بسیار مؤمن و به نماز اول وقت مقید بود. گفتهاند سحرگاهها دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار و به عبادات و تهجد مشغول بود.
زیر نظر همسر، اهل عرفان و ذکر بود. برخی نوادگانش نقل کردهاند که بنابر توصیهی همسر، از عارف نامدار وقت شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی که دوست آقا بود، با آرزوی پسردار شدن دستور ذکر گرفته بود. پس از چندی صاحب پسری شد. کودک در حالیکه آقا و خانم عاشقانه دوستش داشتند، به دلایلی در دو سالگی بیمار شد. خانم دست به دعا و نذر و نیاز برداشت. در میانهی معالجات نامهی مرحوم نخودکی از مشهد به آیتالله خاتونآبادی رسید که دست از دعا و قربانی بردارید؛ چه بچه اگر بماند، مادر خواهد رفت. به دستور آقا دعاها برای ماندن بچه متوقف و کودک چند روز بعد فوت شد.
کنار دینداری، روشنفکر نیز بود. در عصری که عرف جامعه تحصیل بانوان را ضد ارزش میدانست، به تربیت علمی فرزندان خود که همه دختر بودند، اهتمام ورزید و مشوق جدی آنها در این عرصه شد.
اهل اجتماع و مردمدار بود. به ارشاد مردم اهتمام داشت و در منزلش جلسات تدریس قرآن دایر بود. بسیار خوشاخلاق، صمیمی، صبور و دارای سعهی صدر فراوان بود. مهمترین خصوصیت شخصیتیاش نوعدوستی، محبت به دیگران، خیرخواهی و خوشبینی به همگان بود. در این ابعاد چنان درخشش داشت که گفتهاند الگویی برای بانوان و جوانان بود. با اینکه مال و ثروتی نداشت، درب خانهاش همواره به روی گرفتاران باز بود. بسیار مورد احترام و علاقهی مردم بود.
افزون بر باطن، سیمای ظاهریاش نیز زیبا بود. زیبایی سیرت و صورتش چنان بود که عشق آیتالله خاتونآبادی به او و رفتار پرمهر و ادب ایشان با او زبانزد فرزندان و نوادگان بود. در همین حال صدایی بسیار خوشآهنگ داشت. نقل کردهاند که پارهای شبها به تقاضای آیتالله خاتونآبادی اشعار زیبای زیر را از شمس مغربی – عارف ایرانی قرن هشتم هجری – با صدایی محزون میخواند و آقا میگریست:
***
بیا بر چشم عاشق کن تجلی روی زیبا را
که جز وامق نداند کس کمال حُسن عذرا را
***
به صحرای دل عاشق بیا جلوهکنان بگذر
به روی عالمآرایت بیارا روی صحرا را
در مورد علاقهی شدید آیتالله خاتونآبادی به همسرش خاطرات آموزنده و لطیفی در خانواده وجود دارد. از جمله نقل شده است که سال ۱۳۴۸ق زمانیکه آقا چند ماه قبل از فوت ایامی را در بیمارستان انگلیسیهای شهر اصفهان (عیسی بن مریم امروز ) بستری بود، یک روز صبح که بانو بیگمآغا مطابق معمول برای دیدن آقا به بیمارستان رفت، وی را بسیار شادمان و مشعوف دید. سبب این شعف و شادی غیرعادی را جویا شد. آقا ابتدا از گفتن امتناع نمود. خانم او را سوگند داد. آقا شرط نمود که تا زنده است، قضیه برای کسی بازگویی نشود. خانم قول داد. آقا سپس تعریف کرد که «امروز صبح بعد از پنجاه سال، نماز شب از دست رفت و هنگام أذان بيدار شدم. خيلي محزون شدم و بسيار گريستم. بعد از نماز چيزى شبيه خواب دست داد. كسي ندا كرد که جاي او را در بهشت نشان دهيد». آقا ادامه داد: «به قصرى زيبا وارد شدم كه درها به خودى خود باز ميشد و پردههاى حرير بود كه خود عقب ميرفت» … وقتی سخن آقا تمام شد، خانم به ایشان گفت: «قول بدهید بدون من به بهشت نروید». آیتالله خاتونآبادی کمی تأمل کرده و پاسخ داد: «شما هم به من قولی بدهید». و ادامه داد: «شدت علاقهی من به شما طوری است که دلم نمیخواهد بعد از من به مرد دیگری شوهر نمایید. اگر عهد میکنید، من هم با شما عهد میکنم که بی شما وارد بهشت نشوم».
هنگام رحلت شصت و اندی سال بیشتر نداشت. در تکیهی سیدالعراقین واقع در قبرستان تخت فولاد شهر اصفهان، پشت بقعه و نزدیک همسرش (داخل بقعه) مدفون است.
آیاتالله سید محمد ابطحی سدهی، سید فضلالله بهشتی، سید اسدالله روضاتی و میرزا جلالالدین اژهای، چهار داماد این بانوی بزرگوار هستند (نمودارهای ۱۹، ۲۲، ۲۳ و ۳۲). سیده بدرالشریعه خاتونآبادی از بانوان مجتهدهی دهههای اخیر شهر اصفهان، شهید آیتالله دکتر بهشتی، سیده فخرالسادات ابطحی مؤسس مدرسهی علمیهی «حضرت فاطمه محدثه» شهر اصفهان، دکتر محمدعلی اژهای و دکتر منصور شیخبهایی، از فرزندان و نوادگان این بانوی بزرگوار هستند. همچنین امروز دهها تن از اعقاب وی در معتبرترین دانشگاههای ایران و جهان به تحقیق و تدریس اشتغال دارند.
منبع : جلد دوم «مشاهیر خاندان صدر»، ۲۰۰-۲۰۲.