او هیچگاه از راه دین ارتزاق نکرد و حتی وقتی هم که به عنوان دبیر مدارس انتخاب شد، گفت:«دبیر تعلیمات دینی نخواهم شد، زیرا نمیخواهم از این راه ارتزاق کنم» و سرانجام دبیر زبان انگلیسی شد!
دکتر بهشتی چند سالی را به اروپا رفت تا اندیشههای ناب اسلامی را در آن دیار بارور سازد. بهشتی مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ را به کانون بیداری اسلامی تبدیل کرد و نور هدایت آنرا به سراسر اروپا فرستاد. شاه ایران بارها خواست که به بهانه دیدار و بازدید از مرکز اسلامی هامبورگ، بهشتی را لکهدار کند که هربار با مخالفت شهید بهشتی روبرو میشد و همان یکباری هم که موفق شد و به مسجد رفت ، شهید بهشتی برای آنکه چشمش به صورت شاه نیفتد، به شهر دیگری رفته بود! و شاید به همین بهانه وقتی دکتر بهشتی در سال ۱۳۴۹ به ایران برگشت، ساواک دیگر اجازه بازگشت به آلمان را به او نداد، البته او را زندانی هم نکردند؛ ساواک دست به ترفند ناجوانمردانه دیگری زد و شایع کرد که بهشتی وهابی است و اهل ولایت نیست!… البته راه و روش ساواک، پس از انقلاب نیز ادامه داشت و آنهایی که در برابر منطق او تسلیم شده بودند، در برابر وجدان خود تسلیم نشدند و بهشتی را ناجوانمردانه تخریب کردند! او را انحصارطلب و دیکتاتور لقب دادند، او را به داشتن ارتباط با آمریکا و نیز داشتن گرایشات کمونیستی متهم کردند و حتی مانند روزهای پیش از انقلاب، وهابیاش نامیدند!
امام خمینی درباره مظلومیت دکتر بهشتی عبارات زیبا و پرمعنایی دارد. امام پس از شهادت آن شهید سعید گفت:«بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود» شاید یکی از بزرگترین دلایل مظلومیت بهشتی، اصرار و پافشاری او بر دفاع از خط امام در برابر خط نفاق بود. به همین خاطر بود که انواع و اقسام تهمت و اتهام را به او نسبت میدادند، اما هرگز کسی ندید که بهشتی زبانش را بخاطر اعتراض و پاسخگویی به آن اتهامات بگشاید. به بهشتی گفتند:«این روزها حملات دشمنان به شما بسیار شدید شده است . تبلیغات زیادی برای متهم کردن و زیر سوال قرار دادن شما به راه افتاده است، برای مقابله با این توطئهها اقدامی بکنید» خندید و گفت:«حیف است وقتمان را صرف این چیزها بکنیم. بالاخره یک روز ملت همه چیز را خواهد فهمید…» و براستی ملت چقدر دیر متوجه شد، درست زمانی که بدن قطعه قطعه شده بهشتی زیر خروارها خاک آرمیده بود!
درود خدا به شهيد مظلوم بهشتي