شهید بهشتی: برخی صحبت از دیکتاتوری نعلین می کنند. مگر این مردم اجازه می دهند که دوباره بساط دیکتاتوری در این کشور پهن شود، چه دیکتاتوری چکمه و چه دیکتاتوری نعلین؟
– با پیروزی انقلاب اسلامی، شورای انقلاب اداره امور کشور را در دست می گیرد. یکی از مهمترین بحث ها در این مقطع، تشکیل مجلس موسسان برای نوشتن قانون اساسی جدید است اما می بینیم که تشکیل مجلس موسسان منتفی و خبرگان جایگزین آن میشود. با توجه به نقش موثر شهید بهشتی در شورای انقلاب، این را میتوان از ابهامات کارنامه ایشان دانست که مانع تشکیل مجلس موسسان شدند.
علیرضا بهشتی: قبل از اینکه وارد بحث شوم، تذکر یک نکته را ضروری میدانم. تحلیل های تاریخی بدون استناد به وقایع تاریخی اقدامی نادرست است. وقایع تاریخی هم باید در بافتار تاریخی خود تحلیل شوند. یعنی زمینه و شرایط وقوع هر حادثه را باید در نظر داشت. به اصطلاح کانتکس هر حادثه را دید و بعد، تحلیلش کرد. اینکه ما یک حادثه را از دل تاریخ بیرون بکشیم و با نگاه امروز آن را تحلیل کنیم، نتیجه ای جز درک ناقص یا حتی اشتباه وقایع ندارد. توجه دارید که درباره زمانی صحبت می کنیم که یک انقلاب به رهبری امام خمینی رخ داده است. این رهبری هم بلامنازع است و هیچ یک از گروه های مبارز با هر طرز تفکری اعم از چپ، فدایی، مجاهد، لیبرال، ملی مذهبی و توده مردم با گرایش های مختلف در مورد رهبری امام خمینی شک و تردیدی ندارند. در عین حال حوادثی در دهه های قبل از پیروزی انقلاب پیش آمده که سایه اش همچنان بر سر کشور هست و نگرانی هایی برای همه مردم و به ویژه رهبران انقلاب به وجود آورده است. مهمترین این حوادث، کودتای 28 مرداد است. یعنی این نگرانی وجود دارد که نظام سلطنتی دوباره احیا شود و بنابراین اولویت نخست این است که راه های احیای آن نظام سریعتر مسدود شود. مهمترین دلیل تعجیل و تاکید برای برگزاری همه پرسی نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی همین نگرانی است. دلایل دیگری هم وجود دارد از جمله این که شورای انقلاب و دولت موقت به عنوان اداره کنندگان کشور، در عمل با مشکل قوانین نامناسب مواجه شدند. به عبارت دیگر مسائل جدیدی در برابر اداره کنندگان کشور قرار میگیرد که باید سریعتر درباره اش تصمیم بگیرند. شاید نسل جوان امروز تصوری از وضعیت انقلابی نداشته باشد. وقتی می گوییم وضعیت انقلابی، یعنی کشور دچار هرج ومرج مدیریتی شده است. هر کسی در هر گوشه کشور، ادعای اداره و مدیریت بخشی را دارد. تا ماه ها بعد که نظام جدید کاملا استقرار پیدا می کند، این وضعیت وجود دارد. برای مثال، کمیته های انقلاب اسلامی در مناطق مختلف کشور و تهران، عهده دار برقراری نظم و امنیت هستند اما در همین تهران، کمیته های برخی مناطق حاضر نیستند از کمیته مرکزی تبعیت کنند. این را عرض کردم برای اینکه فضا را ترسیم کنم.
بهترین راه برای مقابله با هرج ومرج چیست؟ قانونگرایی، ولی کدام قانون؟ قانون اساسی نظام سلطنتی که نمیتواند مورد استناد قرار بگیرد و طبیعی است که بسیاری از قوانین پایین دستی آن هم قابل اجرا نیست. در موارد خاص هر بار شورای انقلاب یا دولت موقت می خواهد کاری انجام دهد، به بن بست میرسد. یعنی یا قانون متناسب با شرایط جدید وجود ندارد و یا قوانین موجود ظالمانه یا خلاف شرع اند. با توجه به این همه این معضلات، به لحاظ اجرا هم واجب است که هرچه سریعتر قانون اساسی جدید تدوین شود. چند پیشنویس قانون اساسی وجود دارد که در جاهای مختلف تهیه شده، مهمترین آن پیشنویسی است که در خارج از کشور تهیه شده است که تدوین کننده نهایی متن آن مرحوم دکتر حسن حبیبی است. در داخل هم کمیته هایی تشکیل شده و دارند روی موضوع کار می کنند. بعد از ورود امام به کشور، قرار میشود تهیه کنندگان مختلف در حسینیه ارشاد بنشینند و با هم تبادل نظر کنند. این نکته خیلی قابل توجه و به نظر من قابل تحسین است که در فضای آن روز، در شرایطی که اگر امام خمینی می گفتند من به عنوان رهبر این انقلاب تصمیم گرفته ام که فلان متن به عنوان قانون اساسی مورد استناد قرار بگیرد یا نوع نظام چنان باشد که من می گویم و چندان اعتراضی هم حداقل در عامه مردم به آن نمی شد، باز می آیند و می گویند باید نوع نظام و قانون اساسی آن به رای مردم گذاشته شود. امام تاکید دارند که تدوین قانون هر چه سریعتر انجام شود. بنابراین در مذاکراتی که از هفته اول اسفند 57 تا اول خرداد 58 بین رهبران مختلف نهضت انجام می شود، تاکید بر سرعت دادن به تدوین قانون اساسی است. در ابتدا بحث این بود که رفراندوم نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی همزمان انجام بگیرد و حتی دولت موقت کارهای اجرایی برگزاری رفراندوم مشترک را آغاز کرده بود، ولی بعد از بحث های بسیار، نتیجه این می شود که ابتدا رفراندوم نوع نظام برگزار شود. نکته جالب توجه این است که هم در شورای انقلاب و هم در دولت موقت تاکید مکرر میشود که مردم باید نسبت به آنچه می خواهند درباره اش تصمیم بگیرند، آگاه شوند. ابزار اطلاع رسانی خلاصه میشود در رادیو تلویزیون و روزنامه ها. یکی از بهترین بحث ها در این رابطه متعلق به شهید بهشتی است که ما متن آن را در ویرایش جدید کتاب مبانی نظری قانون اساسی آورده ایم.
– در واقع دارید به این ابهام هم پاسخ میدهید که مردم نمیدانستند جمهوری اسلامی چیست و بر اساس جو موجود به آن رای دادند.
بله، حداقل در کلیات توضیحاتی در حد امکان داده شده بود. البته توجه کنید که در طول مدت زمان مبارزات انقلابی، به خصوص با توجه به شتاب تحولات در ماه های آخر، اصلا فرصتی برای بحث درباره محتوای نظام محتمل آینده وجود نداشت. عمده بحثها مربوط به بعد از پیروزی انقلاب بود و همانطور که گفتم با ابزارهای آن روز، تلاش شد در مورد کلیات نظام جمهوری اسلامی توضیحاتی داده شود. به هر حال رفراندم جمهوری اسلامی برگزار و نوع نظام مشخص می شود. حالا نوبت می رسد به رفراندوم قانون اساسی. اینجا چند نظر وجود دارد. یک نظر این است که با توجه به مصاحبه های امام در پاریس و بعد تهران و همچنین متن فرمان تشکیل دولت موقت، باید مجلس موسسان تشکیل شود. یک نظر این است که اصلا تشکیل مجلس موسسان یک بدعت و یادگار رضاخان است. مرحوم آیت الله طالقانی خیلی جدی این نظر را دارند و مخالف تشکیل مجلس موسسان اند. یک نظر دیگر هم این است که پیشنویس هایی تهیه شده و باید زودتر مورد بحث کارشناسی قرار بگیرد. باز هم تاکید می کنم که سایه شتاب بر سر تصمیمات سنگین است. در جلسات شورای انقلاب این نظر مطرح می شود که تشکیل مجلس موسسان به معنای آن است که ما در خوشبینانه ترین حالت تا یکسال دیگر، قانون اساسی نداریم و این خیلی زمان زیادی است. به تدریج این نظر که باید راه میانه ای انتخاب شود، در شورا مطرح می شود. البته این نظر منحصر به شهید بهشتی نبود اما ایشان یکی از مطرح کنندگانش بود که با تشکیل مجلس بزرگی از افراد مختلف که خیلی هایشان در بحث های قانونی هم خبره نیستند، ما زمان را از دست می دهیم. به هر حال آنقدر در شورای انقلاب مناقشه بر سر این موضوع بالا می گیرد که در نهایت تصمیم این می شود که اعضای شورا به همراه دولت موقت نزد امام تشکیل جلسه بدهند. در آن جلسه مباحث مختلفی مطرح میشود و از جمله بارها خطاب به امام گفته میشود که شما گفتید مجلس موسسان. ایشان میگویند من یک طلبه ام و مصلحت کشور بالاتر از حرف من طلبه است. در نهایت تعبیر تندی بکار می برند و می گویند اشتباه کردم. ماحصل جلسات این است که رفراندوم پیشنویس و تشکیل مجلس موسسان منتفی می شود. بحثها خیلی هم فنی دنبال می شود. مثلا گفته می شود که سال هاست در هیچ کجای دنیا مجلس موسسان تشکیل نشده یا بحث می شود که سازوکار قانون نویسی در مجلس موسسان چنین و چنان است و غیره. در نهایت تصمیم گرفته می شود که از هر استان یکنفر برای مجلس خبرگان انتخاب شود. البته این عدد بعد بیشتر میشود. خبرگان هم به معنای روحانیون نیست. در آن مقطع و میخواهم عرض کنم که تا پایان حیات، دیدگاه شهید بهشتی این است که هر مجلس خبرگانی باید جامع خبره های رشته های مختلف علوم و از جمله فقه و معارف دینی باشد. نشانه های این دیدگاه را هم در بحثی میتوان یافت که ایشان در سال 1350 در مورد بهداشت و تنظیم خانواده دارد. بحثشان این است که وقتی دین اسلام قرار شد به عنوان یک آیین زیستن مطرح شود، دیگر نظر این فقیه و آن صاحب فتوا برای اداره کشور کافی نیست و همه کارشناسان باید در اداره کشور سهیم باشند. به هر حال نتیجه این می شود که مجلس خبرگان تشکیل شود. باز هم اینجا شاهد بحث هایی هستیم که شتاب را نشان می دهد. مثلا گفته می شود که بحث ها ظرف 10 یا حداکثر 20 روز جمع شود. حتی این نظر خیلی جدی مطرح است که در تیرماه 58 قانون اساسی مصوب خبرگان به رفراندوم گذاشته شود. به نظر می رسد جمع بین آن شتاب برای نوشتن قانون و ضرورت های اداره کشور، همین تشکیل مجلس خبرگان است.
بحثی اینجا وجود دارد که شاید حاشیه ای باشد، اما حاشیه مهمی است. از زمانی که بحث تدوین قانون اساسی مطرح می شود، دیدگاه های مختلف در مورد آن به اشکال مختلف و با آزادی ای که نه تا آن وقت تجربه شده بود و نه پس از آن هیچوقت تکرار شد، بیان می شود. نظرات مختلف در قالب میتینگ ها، مناظره ها، شبنامه ها و روزنامه ها، جزوات و… منتشر می شود که بخش زیادی از آن در دبیرخانه مجلس خبرگان ثبت و ضبط می شود. به علاوه قوانین اساسی چندین کشور جمع آوری و ترجمه می شود و روی آن کار تطبیقی صورت می گیرد. یعنی در عرصه عمومی کاملا بحث در مورد قانون اساسی وجود داشت.
محمدرضا بهشتی: قوانین اساسی 35 کشور جهان تهیه شد که متن 3 تای از آنها را من ترجمه کردم. پخش مستقیم مذاکرات هم سابقه نداشت و در شرایطی که گمان میرفت طرح برخی از مسائل حساس و مهم ممکن است وضعیت انقلاب را به مخاطره بیاندازد، این اقدام یک عمل شجاعانه و قابل تحسین بود.
– می گویید شهید بهشتی از سال 1350 به حضور کارشناسان مختلف در اداره کشور اعتقاد دارد. اما ما می بینیم که در مجلس خبرگان تفوق باز هم با فقها و روحانیون است. این یک تناقض نیست؟
محمدرضا بهشتی: توجه کنید که چند ماه بیشتر از پیروزی انقلاب نگذشته است، بنابراین جامعه خیلی افراد توانمندی که به انقلاب هم پایبندی و اعتقاد داشته باشند را نمیشناسد. جز عده ای محدود که در عرصه سیاسی فعالاند، کسی نمی داند چهره های تازه چه توانایی هایی دارند. با این همه کسانی مثل آقای پرورش از اصفهان یا آقای مقدم مراغه ای وارد مجلس می شوند. کسانی انتخاب می شوند که شهرت نسبی دارند. بعد هم طبیعی است که روحانیون زیادی رای بیاورند. این یک بحث تاریخی ریشه دار است که چرا روحانیون در حرکات انقلابی مورد توجه مردم اند. یک دلیل واضحش این است که اعتماد زیادی به آنان وجود دارد و این اعتماد هنوز خدشه برنداشته. آن روز اگر یک فرد عادی و یک روحانی با هم به رقابت می پرداختند احتمال خیلی بیشتری وجود داشت که فرد روحانی رای بیاورد. این دست کسی نبود. اتفاقا بعدتر از طریق حزب تلاش شد که ترکیب لیست متنوع تر شود و حداقل روحانیونی در لیست قرار بگیرند که جامعیت بیشتری دارند و با مباحث روز آشنایی بیشتری دارند.
غیر از این، من چند حاشیه بر حرف های دکتر علیرضا دارم که مطرح می کنم. یکی در مورد رفراندوم نظامی جمهوری اسلامی است. آن روز پرسش های جدی در مورد جمهوریت وجود داشت که نفی کننده آن بود. این پرسش ها هم در بیرون کشور وجود داشت و هم در داخل. بخشی از نیروهای مذهبی خارج از ایران که با انقلابیون ایران همراه و هم جهت بودند، واقعا دچار مسئله شدند که جمهوریت چیست و چه نسبتی با اسلام دارد. به خاطرم دارم که حزب التحریر که حزبی انقلابی و مذهبی بود، هیاتی برای گفتگو با امام به ایران فرستاد تا در مورد جمهوری صحبت کنند. اینها به لحاظ پشتوانه های نظری و تئوریک هم ضعیف نبودند اما با جمهوری مسئله داشتند و درک نمی کردند که نسبتش با اسلام چیست. در داخل خود کشور هم مسئله جدی وجود داشت. در قم و نجف مسئله حکومت اسلامی، یک مسئله تجربه نشده و بنابراین به اصطلاح بحث چکش نخورده ای بود. حداقل بخش مهمی از روحانیون بلندپایه در قم و نجف، قائل به تشکیل حکومت اسلامی در دوره غیبت نبودند. بخشی هم اعتقاد داشتند که در زمان غیبت، میتوان نظامات اجتماعی را به گونه ای سامان داد که به مقصود نزدیکتر باشد و مدلی هرچند کوچک از حکومت نزدیک به حکومت اسلامی را تاسیس کرد. این جریان موفق شده بود اندیشه خود را به مردم بقبولاند. اما این قبول نزد جامعه بود و بخش زیادی از روحانیون بلندپایه در دو حوزه قم و نجف با آن سازگاری نداشتند. دیگر اینجا بحث فراتر از تعابیر فقهی سلطان بود. در این شرایط رفراندومی برگزار می شود که جمهوریت را تثبیت کند، در حالی که اصل آن مورد مناقشه است. هنوز سه دهه بعد از آن روزگار، بحث های مبنایی درباره جمهوریت و اصالت رای مردم خاتمه نیافته و ما می بینیم که کسانی به صراحت نظر و رای مردم را فاقد وجاهت و اصالت می دانند.
نکته دوم درباره شتابی است که ایشان اشاره کردند. تجربه های بعدی، ما را به این نتیجه می رساند که اگر یک توافق حداقلی در همان ایام صورت نمی گرفت، دیگر امکان تدوین قانون اساسی وجود نداشت. شما جامعه ای دارید که بعد از مدت ها اختناق، فضایش باز شده و حالا به عدد انفس، در آن آرا وجود دارد.
– یعنی شتابزدگی خیلی مذمومی نبود.
محمدرضا بهشتی: حتی می خواهم بگویم که واقع بینانه هم بود. یادتان باشد که ما هیچ مجال قبلی برای بحث نظری در مورد قانون اساسی نداشتیم. حداکثر این است که کسانی خارج از ایران نشسته اند و بحث هایی درباره قانون اساسی کرده اند، آن هم کاملا انتزاعی و بدون هیچ چشم داشتی به پیروزی در یک یا دو سه سال آینده. یکبار دیگر آن فضا را تجسم کنید؛ یک جامعه رها شده از بند استبداد که دارد شکل های جدید آزادی را تجربه می کند، یک گروه از انقلابیون غیر متشکل که انتظار پیروزی به این سرعت را ندارند و یک کشور انقلابی که میل به هرج و مرج دارد. در این شرایط اگر برای تدوین قانون اساسی شتاب نمی شد، شاید دیگر هیچوقت امکان تدوین آن وجود نداشت. ضمن آنکه مبانی نظری جدیدی هم در دنیا در حال طرح بود که هنوز به ایران نرسیده بود. فرض کنید که مباحث پستمدرنیسم هم به آن ملغمه افزوده می شد، تقریبا حصول توافق غیرممکن بود.
نکته مهم دیگر در مورد خود مجلس خبرگان است. برای اولین بار است که 70 نفر بدون شناخت قبلی کنار هم نشسته اند. شاید 20 نفر در مجلس وجود ندارند که همدیگر را خوب بشناسند و شناسایی نمایندگان از یکدیگر محدود است به آشنایی مختصر از افق های ذهنی که در گرماگرم انقلاب مطرح شده است. برای اولین بار 70 نفر کنار هم نشسته اند و اولین گفت وگوی جمعی خود را انجام می دهند که قرار است نتیجه عملی داشته باشد. اینکه مجلس خبرگان اصلا جمع شد و به نتیجه رسید، یک اتفاق فوقالعاده بود. یعنی افرادی بدون تمرین گفت وگوی جمعی، در حالی که هر کدام صاحب نظرند، با سطوح مختلف اطلاعات سیاسی و اجتماعی و تجربه کم از ملزومات اداره یک کشور، کنار هم می نشینند و در نهایت سندی را تهیه می کنند که به عنوان میثاق ملی مورد توافق اکثریت ملت قرار می گیرد. این خودش یکی از پدیده های عجیب ابتدای انقلاب اسلامی است.
– فضایی که شما ترسیم میکنید من را به این نتیجه میرساند که اگر مدیریت آقای بهشتی نبود، اساسا کار به نتیجه نمیرسید.
محمدرضا بهشتی: خاطره ای برایتان نقل می کنم. یک روز همراه اخوی رفتیم نزد مرحوم مهندس بازرگان. ایشان با شوخ طبعی خاص خودش، ضمن حرف هایشان گفتند مجلس خبرگان که تشکیل شد، قرار بود آقای طالقانی رئیس شود اما طبق معمول، آقای بهشتی رئیس شد. اما راستش ما خیلی هم بدمان نیامد که ایشان رئیس شد، چون فقط او حریف بدون نوبت حرف زدن آقایان بود. میخواهم بگویم جدا از انتساب من به شهید بهشتی، آنچه در دبیرخانه مجلس خبرگان شاهدش بودم این بود که مدیریت آقای بهشتی نقش مهمی در جمع شدن مباحث مجلس خبرگان داشت. باز تاکید می کنم که آن فضا برای خیلی از دوستان جوان ما قابل درک نیست. هر کدام از نمایندگان خبرگان برای خود رجلی هستند و تفاوتی بین خود و کسی که آن بالا نشسته، نمی بینند. متن مذاکرات را که بخوانید، می بینید که رئیس جلسه بارها در مورد صحبت خارج از نویت یا خارج از موضوع به نمایندگان تذکر می دهد. یک نماینده سوپرانقلابی وجود دارد که در هر موردی نگرانی خود را از آینده انقلاب بیان می کند. یکی دیگر دائم میان صحبت ها می پرد و حرف می زند. آقای طالقانی در اعتراض به اینکه چرا مجلس در مسجد برگزار نشده، روی زمین می نشینند و فردا عکس های ایشان توسط بچه های مجاهدین منتشر می شود که بله، پدر طالقانی مخالف مجلس خبرگان است.
آقای غرضی هیچ وقت آن داستان دستگیری فرزند آقای طالقانی را باز نکردند اما قضیه این بود که ایشان از کمیته مرکزی ماموریت یافت برود و کمیته ولی آباد را که دست پسر آقای طالقانی بود، سر و سامان بدهد. کمیته ولی آباد به مرکز تامین سلاح برای بچه های مجاهدین تبدیل شده بود و هرچه اسلحه جمع می شد، به دست آنان می رسید. فکر کنم اردیبهشت 58 بود. فردای آن روز اولین تظاهرات مخالفت توسط دانش آموزان برپا شد. می گفتند چرا کمیته پدرطالقانی را از ایشان گرفتید. در یک چنین فضایی قرار است قانون اساسی تصویب شود.
علیرضا بهشتی: این نکته را هم در نظر داشته باشید که مجلس خبرگان بزرگترین اجماع فکری و فقهی است که ما پس از قرنها داشته ایم. شاید در تاریخ ایران بی نظیر باشد که چنین مجمعی با هدف تاسیس شکل می گیرد. نخستین تجربه، معنای خاص خودش را دارد. بله، اگر امکان بحث و گفت وگوی بیشتر و بهتر وجود داشت، حتما نتیجه بهتری هم حاصل می شد اما بستر زمانی تشکیل مجلس خبرگان اصلا به شما چنین مجالی نمی دهد.
– فضا انقلابی است، هرج ومرج موج می زند و قرار است در این فضا قانون اساسی نوشته شود. همه اینها قبول و من می پذیرم که شهید بهشتی به دلیل توان مدیریتی و آشنایی با مباحث حقوقی، شایسته اداره مجلس خبرگان است. اما متن مذاکرات نشان میدهد ایشان خیلی از موضع بالا سخن می گوید و حتی نظر خود را در مواردی به نمایندگان تحمیل می کند. قرار گرفتن بندهایی که در پیشنویس نبود در متن نهایی هم یکی از ابهامات عملکرد ایشان است.
علیرضا بهشتی: من ابتدا یک توضیح درباره اشتباهی تاریخی بدهم. شورای انقلاب دو رئیس دارد که بیشتر هم نقش دبیری دارند. یعنی اساسا عنوان رسمی، دبیر شورای انقلاب است و نه رئیس. اولین دبیر شورای انقلاب آیت الله طالقانی اند. در دومین جلسه ای که بعد از پیروزی انقلاب تشکیل می شود، قرار می شود که شورای انقلاب به عنوان یک نهاد رسمی، امضا و مهر رسمی داشته باشد و مذاکراتش صورتجلسه شود. در جلسه بعد، آقای طالقانی می گویند شاید من نتوانم همیشه در جلسات حضور داشته باشم و باید کسی به عنوان نایب رئیس انتخاب شود. در همان جلسه آقای بهشتی با اکثریت آرا به عنوان نایب رئیس انتخاب می شود. بنا می شود تشکیلاتی هم درست شود. همه اینها طی بحث های متعدد نتیجه گیری می شود و از جمله مرحوم بهشتی بحثی دارند در مورد آئین نامه داخلی شورا یا تشکیل دبیرخانه آن. بحث در نهایت منجر به تشکیل دبیرخانه شورای انقلاب می شود. خب، تعداد اعضای شورای انقلاب که با سیکل کارهای اداری کشور آشنایی دارند در مجموع به عدد انگشتان یک دست هم نمیرسد.
محمدرضا بهشتی: یکی از استانداران منصوب دولت موقت می گفت من اصلا نمی دانستم پاراف یعنی چه؟ فضا اینطور بود.
علیرضا بهشتی: در مورد گنجاندن بندهایی که در پیشنویس نبود باید بگویم بحث های مجلس خبرگان یک روال مشخص داشت که باید مورد توجه قرار بگیرد. پیشنویسی داشتیم که باید روی آن بحث و گفتگو می شد. بلافاصله بعد از تشکیل مجلس، کمیسیونها شکل می گیرد. بخش اعظم بحثهای تخصصی و کارشناسی روی پیشنویس در کمیسیونها انجام می شود. پیشنهادها در مورد هر یک از اصول هم در کمیسیون طرح می شود. بخش دیگر بحث ها در جلساتی صورت می گیرد که نه صحن علنی است و نه کمیسیون. یعنی اعضای کمیسیون های مختلف می توانند در آن حضور یابند اما نه به عنوان عضو کمیسیون بلکه به عنوان عضو مجلس خبرگان. از جمله بحث های مطرح شده در این نوع جلسات، بحث ولایت فقیه است. اینکه بحث ولایت فقیه به این سرعت مورد بحث و تصویب قرار می گیرد، بر خلاف آنچه گفته می شود، بدون مقدمه و بحث قبلی نبود. صبح روزی که بحث ولایت فقیه در صحن علنی مطرح شد، جلسه ای با حضور نزدیک به 40 نفر از نمایندگان تشکیل می شود و بحث قانونی و فقهی خیلی صریح و عمیق و تندوتیزی در این مورد صورت می گیرد. یعنی خیلی از توافقات آنجا انجام شده بود. با این همه طبق آئین نامه مجلس خبرگان، افراد می توانستند در صحن علنی ابراز نظر کنند اما باید از قبل ثبت نام می کردند و پیشنهادات هم باید از قبل ثبت می شد. خیلی از موارد را شاهدیم که افراد می خواهند پیشنهادی بدهد، اما آقای بهشتی طبق آئین نامه مانع می شود. اینکه گفته میشود ایشان مانع طرح نظرات مخالف درباره ولایت فقیه بود، اشتباه است. گاه طبق آئین نامه نمایندگان نمی توانستند پیشنهاد جدید ارائه دهند.
ضمنا بر خلاف آنچه گفتید، اتفاقا نمونه های زیادی وجود دارد که مصوبه ای بر خلاف نظر آقای بهشتی مورد اجماع نمایندگان قرار می گیرد. برای مثال در یکی از جلسات انتهایی مجلس خبرگان، بحثی درمی گیرد که آیا نقش ولی فقیه بیشتر اجرایی است یا نظارتی. خب، آقای بهشتی طرفدار نقش نظارتی ولی فقیه است. این بحث کجا پیش می آید؟ وقتی که موضوع تغییر قانون اساسی در دستور کار قرار می گیرد. اینجا بحث های متعددی می شود و اکثریت اعضا معتقدند باید مانع تغییر در چند اصل در قانون اساسی شد. شهید بهشتی مخالفت می کند و می گوید این به لحاظ منطقی اشتباه است. قانون اساسی مشروعیت خود را از مردم می گیرد و همانان می توانند از آن سلب مشروعیت کنند. اما در اقلیت قرار دارند و بحث در نهایت مسکوت می ماند. در مورد همان بحث نظارت هم ایشان می گوید اشتباه است که بخواهیم در هر اداره ای یک نماینده از ولی فقیه بگذاریم و این سبب تداخل می شود. اما به هر حال نظر اکثریت چیز دیگری است و همان هم تصویب می شود. جوی که ضد آقای بهشتی به وجود آمد و گفته می شد ایشان نظراتش را تحمیل می کند، ناشی از این بود که نظرات برخی از نمایندگان مورد تصویب قرار نمی گرفت و فردای آن روز، مطبوعات نزدیک به آن نماینده تقصیر را گردن رئیس جلسه می انداختند. اگر هر کس دیگری هم رئیس آن مجلس بود، چنین اتهاماتی متوجه اش می شد. کار رئیس همین است که نظم را برقرار کند اما برخی از آقایان، دلخور می شوند چون اصلا به چنین سیستمی عادت ندارند که نوبت شما نیست، وقتتان تمام است، خارج از موضوع صحبت نکنید و… من می توانم مدعی شوم که متن مذاکرات را با دقت خوانده ام و به هیچ وجه تحمیل نظر و عقیده توسط شهید بهشتی ندیدم.
محمدرضا بهشتی: یک نکته مهم اینجا وجود دارد. متاسفانه بحث های داخل کمیسیون های مجلس خبرگان تا کنون انتشار عمومی پیدا نکرده و حتی برخی از مباحث هم اصلا ثبت و ضبط نشده است. این یکی از کاستی هاست به این معنا که متن مذاکرات داخل کمیسیونها می توانست برای جامعه روشن کند که روند مصوبات چگونه بوده و چه پیش زمینه ای داشته است. انتشار استدلال های منجر به تصویب هر بند، خیلی از ابهامات را روشن می کند. من باز هم تاکید می کنم که این نخستین تجربه کار جمعی ماست. تنها چهار سال قبل از این، نیروهای انقلابی یک شرکت تحت عنوان «لعاب قائم» تاسیس کرده اند با این هدف که از سود کارهای اقتصادی، به اهداف مبارزه کمک کنند. چنان کار گره می خورد و دوستان به اختلاف می خورند که آقایان بهشتی و مهدوی کنی حکم می شوند. می خواهم بگویم حتی نیروهایی که هدف مشترک داشتند در قالب یک شرکت اقتصادی نمی توانستند کار کنند. ما با این پیش زمینه ها رسیدیم به نوشتن قانون اساسی.
– شما میخواهید بگویید ما امتناع کار جمعی و گفت وگوی ملی داشتیم. نسل من این را می داند و این را یکی از معضلات امروز هم می شناسد.
محمدرضا بهشتی: با عرض معذرت باید بگویم که نه نمی دانید! پرسندگان نسل جدید وقتی سر برآورده اند که نهادها مستقرند و می گویند اشتباهات ناشی از عملکرد اشتباه نهاد است. در حالی که اصلا نهاد مستقری وجود ندارد. ما اصلا باورمان نمی شد که رژیم پهلوی چنان پوک و تهی شده باشد که با چنین سرعتی فرو بریزد. بنابراین اصلا آمادگی اداره کشور را نداشتیم. نهادی هم باقی نمانده بود که با کمک آن اوضاع حتی به صورت نیم بند تحت کنترل درآید.
– اصلا یکی از انتقاداتی که وجود دارد این است که نیروهای انقلابی نهادهای مستقر را از بین بردند.
محمدرضا بهشتی: کدام نهاد مستقر بود؟ رژیم از درون تهی شده بود و هیچ چیز سر جای خودش قرار نداشت. هیچکس سر جای خود نیست.
علیرضا بهشتی: ما تا اوایل سال 60 تقریبا حکومت مستقر نداریم. برای مثال چون کلانتری ها نمی توانستند امنیت را برقرار کنند، کمیته های انقلاب اسلامی تشکیل شد.
– بدنه شهربانی و ژاندارمری که وجود داشت و میتوانست کمک کند.
محمدرضا بهشتی: اصلا اعتمادی به آنان وجود نداشت. توجه نمی کنید که می گویم نظام اداره کشور فروریخته بود. شهربانی که تا دیروز مردم را تلکه می کرد، کجا می توانست امنیت را حفظ کند؟ اصلا مگر مردم اجازه می دادند.
– کلانتری قلهک نمیتوانست امنیت آن ناحیه را حفظ کند؟
محمدرضا بهشتی: نه! اتفاقا همین کلانتری قلهک چند ماه پیش آقای مفتح را مضروب کرده بود. مردم هنوز یادشان نرفته که در راهپیمایی عید فطر، کم مانده بود حمام خون راه بیافتد. من خودم شاهد ماجرا بودم و صحنه های آن روز مانند امروز برایم زنده است. جمعیت نزدیک خیابان میرداماد به صف مسلح و آماده شلیک پلیس کلانتری قلهک رسید. برای لحظاتی سکوت همه جا را فراگرفت. بعد، از انتهای جمعیت کم کم الله اکبر گفته شد تا به جلو رسید و صف ماموران شکست. خب شما انتظار دارید مردم بیایند و با آن مامور پلیس همکاری کنند. معلوم است که نمی شود. حال مگر کمیته را چه کسانی تشکیل داده اند؟ همان مردم اند که نمی خواهند با نهاد قبلی کار کنند. شما باید توجه کنید که قانون اساسی در این فضا دارد نوشته می شود.
– یک بحث دیگر در مورد قانون اساسی باقی مانده و آن اصولی اند که دچار تناقض اند. یکی اصل ریاست جمهوری است که اتفاقا از بلافاصله مشکلاتش پیدا شد و تا همین امروز هم باقی است. رئیس جمهور پاسدار قانون اساسی خوانده شده در حالی که سازوکار این حفاظت مشخص نیست. شهید بهشتی نباید اجازه میداد چنین تناقضی در قانون اساسی وجود داشته باشد.
علیرضا بهشتی: سه نکته را توجه داشته باشید؛ اول اینکه درست نیست ما همه خوبی ها یا بدی های قانون اساسی را به پای یک نفر بگذاریم. نکته دوم این است که قانون اساسی حاصل اجماع اکثریت است. همانطور که گفتم در خیلی از موارد نظر آقای بهشتی مورد تصویب قرار نمی گیرد از جمله در بحث ریاست جمهوری زنان. ایشان آنقدر تلاش می کند که در نهایت واژه قابل تفسیر رجل در متن می آید و بعد هم می گوید باید صبر کنیم تا جامعه به بلوغ کافی برای پذیرش ریاست جمهوری زنان برسد. نکته دیگر هم این است که کسی نمی گوید متن قانون اساسی یک متن بدون اشکال و منزه است. طبیعی است که این متن هم کاستی هایی داشته باشد. در نظر داشته باشید که تجربه جمهوری اسلامی منحصر به فرد است. یعنی اگر می خواستند هم نمی توانستند یک قانون اساسی جدید را بر اساس مدل جمهوری اسلامی یک کشور دیگر بنویسند. اصلا وجود نداشت.
نکته مهم دیگر این است که نگرانی از بابت بازتولید دیکتاتوری و خودکامگی در مجلس خبرگان مشهود و عیان است. در همه بحث ها این نگرانی را می توانید ردیابی کنید که نکند ما امکانی به کسی بدهیم که دوباره خودکامگی و استبداد را در کشور احیا کند. این نگرانی اساسا مانع تمرکز است. یک نوع اطمینانی هم وجود داشت که ناشی از وجود امام بود. اطمینان این بود که اساسا با وجود ولی فقیهی که دغدغه اش حفظ حقوق مردم است، امکان بروز دیکتاتوری وجود نخواهد داشت. در صحبت های آقای بهشتی بعد از تصویب قانون اساسی در مجلس خبرگان و پیش از برگزاری رفراندوم هست که ایشان می گوید برخی صحبت از دیکتاتوری نعلین می کنند. مگر این مردم اجازه می دهند که دوباره بساط دیکتاتوری در این کشور پهن شود، چه دیکتاتوری چکمه و چه دیکتاتوری نعلین؟ همه این نکات را کنار هم بگذارید و فضای آن روز را هم در نظر داشته باشید. به نظر طبیعی است که قانون اساسی اشکالاتی هم داشته باشد و البته در همان قانون، سازوکار اصلاح پیشبینی شده بود. به نظر من در جریان بازنگری قانون اساسی، بجای آنکه ما گامی به جلو برای حل تعارضات قانون اساسی برداریم، متاسفانه به عقب برگشتیم. بازنگری بر اساس تجربه عملی و پراگماتیستی دهه اول عمر نظام صورت گرفت، یعنی بجای تلاش برای تعیین سازوکارهای اصلاحی، در خیلی از موارد صورت مسئله پاک شد. برای مثال شوراها حذف شد در حالی که فلسفه شوراها جلوگیری از بروز استبداد بود. مثلا شورای عالی قضایی را در نظر بگیرید. شورای عالی قضایی مرکب از پنج نفر بود که دو نفر از آنان توسط رهبری انتخاب می شدند و سه نفر دیگر به انتخاب قضات عضو شورا می شدند. مذاکرات بازنگری را نگاه کنید، بحث این است که ما نمی توانیم کار جمعی کنیم. این مال 10 سال بعد از تصویب قانون اساسی است و خیلی تاسف برانگیز است که ما اذعان کردیم که نمی توانیم کار جمعی کنیم.
محمدرضا بهشتی: ضمن اینکه تصویب قانون اساسی از نظر شهید بهشتی یک فرایند بود. نظرشان این بود که ما به یک میثاق حداقلی برسیم و به مرور اشکالات را برطرف کنیم. در نهایت باید بگویم با توجه به جمیع جهات، یعنی هم تجربه ملی در گفتوگوی جمعی، هم وضعیت جامعه و هم بحرانهای نظام اداری، قانون اساسی یک تجربه درخشان بود.